گنجور

 
ابن یمین

ای مرا خاک کف پای تو چون آبحیات

در هوای توام از آتش غم نیست نجات

بر رخ همچو مهت نیل صبوحی که کشید

که مرا دیده شد از حسرت او عین فرات

دایه حسن لب لعل شکر بار ترا

راستی نیک بپرورد بدان تازه نبات

در نبات از لب شیرینت مگر چاشنی ایست

که بنزد همه کس تحفه شیرینست نبات

سبزه خط تو داند صفت لعل لبت

خضر داند بحقیقت صفت آبحیات

از چنان عارض اگر پرده ز رخ برداری

بت پرستان دگر اقرار نیارند بلات

آخر ایخسرو خوبان چه گنه کرد دلم

که بخونش لب شیرین تو آورد برات

تا کمان ستم ابروی تو آورد بزه

پیش تیر تو هدف وار نمودیم ثبات

گر پس از ابن یمین بر سر خاکش گذری

به مشام تو رسد بوی محبت ز رفات

 
 
 
امیر معزی

ای به عدل تو جهان یافته از جور نجات

دولت و ملک ملک را زبقای تو ثبات

گر بنازند وزیران‌ کُفات از تو سزد

زانکه هم شمس وزیرانی و هم صدر کفات

آن وزیری تو که از بعد رسول قُرَشی

[...]

حکیم نزاری

دوستان با جگرِ تشنه رسید آب حیات

کوریِ مدّعیان را به محمّد صلوات

شکرِ حق را که نمردیم و رسیدیم به کام

عاقبت هم اثری روی نمود از دعوات

ما به فروسِ ملاقات رسیدیم و حسود

[...]

اوحدی

تا قلندر نشوی راه نیابی به نجات

در سیاهی شو، اگر می‌طلبی آب حیات

موی بتراش و کفن ساز تنت را از موی

تا درین عرصه نگردی تو بهر مویی مات

به یلک هر دو جهان را یله کن، تا چو یلان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اوحدی
کمال خجندی

ای ز نوش شکرستان لبت رسته نبات

تشنهٔ پستهٔ شکر‌شکنت آب حیات

سرو هرچند که دارد به چمن زیبایی

راستی نیستش این قامت شیرین حرکات

خورده‌ام شربت هجرت به تمنّا‌ی وصال

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه