عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۴
فتنهٔ زلف دلربای توام
تشنهٔ جام جانفزای توام
نیست چون زلف تو سر خویشم
گرچه چون زلف در قفای توام
جز هوای توام نمیسازد
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷
تو بلندی عظیم و من پستم
چکنم تا به تو رسد دستم
تا که سر زیر پای تو ننهم
نرسم بر چنان که خود هستم
تا چنین هستیی حجابم بود
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲
از می عشق تو چنان مستم
که ندانم که نیست یا هستم
آتش عشق چون درآمد تنگ
من ز خود رستم و درو جستم
لاجرم هست نیستم، هیچم
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۹
یک غمت را هزار جان گفتم
شادی عمر جاودان گفتم
عاشق ذرهای غمت دیدم
هر دلی را که شادمان گفتم
بر درت آفتاب را همه شب
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۸
عشق بالای کفر و دین دیدم
بی نشان از شک و یقین دیدم
کفر و دین و شک و یقین گر هست
همه با عقل همنشین دیدم
چون گذشتم ز عقل صد عالم
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۴
دل و جانم ببرد جان و دلم
بی دل و جان بماند آب و گلم
متحیر شدم نمیدانم
کین چه درد است در نهاد دلم
این قدر آگهم کز آتش عشق
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۰
درد دل را دوا نمیدانم
گم شدم سر ز پا نمیدانم
از می نیستی چنان مستم
که صواب از خطا نمیدانم
چند از من کنی سؤال که من
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰
از در جان درآی تا جانم
همچو پروانه بر تو افشانم
چون نماند از وجود من اثری
پس از آن حال خود نمیدانم
در حضور چنان وجود شگرف
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۲
آه گر من زعشق آه کنم
همه روی جهان سیاه کنم
آه من در جهان نمیگنجد
در جهان پس چگونه آه کنم
هر دو عالم شود چو انگشتی
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۳
بی رخت در جهان نظر چکنم
بی لبت عالمی شکر چکنم
رویت ای ترک اگر نخواهم دید
زحمت هندوی بصر چکنم
چون دریغ آیدم رخت به نظر
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۴
چاره نیست از توام چه چاره کنم
تا به تو از همه کناره کنم
چکنم تا همه یکی بینم
به یکی در همه نظاره کنم
آنچه زو هیچ ذره پنهان نیست
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۷
باده ناخورده مست آمدهایم
عاشق و می پرست آمدهایم
ساقیا خیز و جام در ده زود
که نه بهر نشست آمدهایم
خیز تا از خودی برون آییم
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶
ای جگرگوشهٔ جگرخواران
غم تو مرهم دل افکاران
درد دردت علاج مخموران
درد عشقت شفای بیماران
در بیابان آرزومندیت
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۷
ای به روی تو عالمی نگران
نیست عشق تو کار بیخبران
بی نظیری چو عقل و بی همتا
ناگزیری چو جان و ناگذران
گوهری را که کس نداند قدر
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۴
عاشقی چیست ترک جان گفتن
سر کونین بیزبان گفتن
عشق پی بردن از خودی رستن
علم پی کردن از عیان گفتن
رازهایی که در دل پر خون است
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۷
دل ز عشق تو خون توان کردن
عقل را سرنگون توان کردن
هرچه جز عشق توست از سردل
تا قیامت برون توان کردن
تا زبونگیری آنکه را خواهی
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۲
خال مشکین بر آفتاب مزن
شیوهای دیگرم بر آب مزن
گر به آتش نمیزنی آبی
آتشم در دل خراب مزن
صد گره هست از تو بر کارم
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۵
چند باشم در انتظار تو من
فتنهٔ روی چون نگار تو من
خشکلب مانده نعل در آتش
تشنهٔ لعل آبدار تو من
وقت آمد که بر میان بندم
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۸
ای دل و جان زندگانی من
غم تو برده شادمانی من
کردم از چشم و دل شراب و کباب
می نیایی به میهمانی من
دو جهان ترک کردهام که توی
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹
ای مرا زندگی جان از تو
زنده بینم همه جهان از تو
به زمین می فرو شود خورشید
هر شب از شرم، پر فغان از تو
گر زبانی دهی به یک شکرم
[...]