گنجور

 
عطار

ای جگرگوشهٔ جگرخواران

غم تو مرهم دل افکاران

درد دردت علاج مخموران

درد عشقت شفای بیماران

در بیابان آرزومندیت

سر فدا کرده صاحب اسراران

غلغلی در فکنده تا به فلک

بر سر کوی تو وفاداران

بر سر کوه نفس در غم تو

رهزن خویش گشته عیاران

همه شب جز تو را نمی‌بینند

دیدهٔ نیم‌خواب بیداران

بر همه عاشقان جهان بفروش

که زبونند این خریداران

کشته‌ای تخم عشق در جانها

هین بباران ز چشم ما باران

جان عطار آرزومند است

برهانش از میان بیکاران

 
 
 
عنصری

ویحک ای ابر گنهکاران

سنگک و برف باری و باران

ابوالفرج رونی

روی چون حاصل نکوکاران

زلف چون نامه گنهکاران

غمزه مانند آرزوی مضر

در کمینگاه طبع بیماران

خیره اندر کرشمه چشمش

[...]

سنایی

منم آن مفلسی که کیسهٔ من

ندهد شادیی به طراران

سیم در دست من نگیرد جای

چون خرد در دماغ می خواران

مستی از صحبتم بپرهیزد

[...]

مشاهدهٔ ۱۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
حمیدالدین بلخی

از پی رغبت خریداران

در تو معلوم طبل عطّاران

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه