گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۰

 

فاح ریح الصبا و صاح الدیک

باده درده که صبح شد نزدیک

جام روشن بیار تا برهیم

یک دم از ظلمت شب تاریک

فهم را گم شود سر رشته

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۱

 

گرچه گشتم به تیغ هجر قتیل

لیس قلبی الی سواک یمیل

نیست از کحل خاک راه تو دور

گر کند دیده روشن از دو سه میل

صد رهم گر به خلد بنمایی

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۳

 

ای ز روی تو ماه چارده کم

قیمت یوسف از تو هفده درم

خاک پای مسافران درت

تاج فرق مجاوران حرم

سربلندی نیافت در ره تو

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۹

 

گر دهد بوی صحبت تو نسیم

نکنم یاد خلد و ذکر نعیم

چون منجم خط تو دید سترد

رقم مه ز صفحه تقویم

چند پرسیم نرخ گوهر وصل

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۰

 

می رسد عید و کشته آنم

که کند غمزه تو قربانم

تیغ از کشتنم دریغ مدار

که برآمد درین هوس جانم

قتل عشاق را چه حاجت تیغ

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۷

 

غم رخم زرد می کند چه کنم

نفسم سرد می کند چه کنم

همچو اختر شراره آه مرا

آسمان گرد می کند چه کنم

شد تنم خاک و تند باد فراق

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۹

 

زلف تو عمر ماست می گویم

این سخن عمرهاست می گویم

بهر جان و دل آن دو رخساره

گونه گونه بلاست می گویم

خط تو گفته اند مشک خطا

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۴

 

کس وصالت چنین نخواست که من

وز فراقت چنین نکاست که من

گفته ای بر رخم که عاشق تر

چهره زرد من گواست که من

همه کس مبتلای توست ولی

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۵

 

ای غمت شادکامی دل من

وز غمت پر تمامی دل من

شد به عشق تو در جهان بدنام

این بود نیکنامی دل من

صرف سودای زلف و خال تو شد

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۶

 

چه کمر بسته ای به کین با من

که خوشی با همه همین با من

سرو نازی و هرگزت ننشاند

یک زمان بخت بر زمین با من

چه خطا دیده ای ز من که تو را

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۷

 

یشهد الله اینما یبدو

انه لا اله الا هو

هست در ذره ای به وحدت خویش

پیش عارف گواه وحدت او

نیست با هیچ یک از اشیا ضد

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۱

 

گر سرم خاک گشت بر در تو

باد جانا سعادت سر تو

پست شد همچو سایه سرو بلند

پیش شمشاد سایه پرور تو

تن چون موی من بود جان را

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۰

 

ای دل و دیده هر دو خانه تو

سر من خاک آستانه تو

کاش بر من رسد نه بر توسن

دمبدم زخم تازیانه تو

همه تن گوش می شوم از شوق

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۲

 

گشاد از چهره مشکین برقع آن مه

ارانی فیه وجه الله جهره

ز قدش چون درخت وادی طور

شنیدم مژده انی اناالله

لبش بگشاد مهر از حقه لعل

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۷

 

عشق جانان نهاد خوان بلا

ای جگرخوارگان صلاست صلا

گر نگوید جواب بوسه بلی

زان بلا شیوه قانعیم به لا

خط بر آیینه رخش زنگی ست

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۷

 

الله الله چه نازنین شده‌ای

آفت عقل و هوش و دین شده‌ای

من چنانم ز بیدلی که مپرس

تا تو در دلبری چنین شده‌ای

کرده‌ای رخ ز چین طره عیان

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۷

 

وای من وای من ز عشق تو وای

من جوی الحب من یحن سوای

شد شب تار روز منتظران

همچو مه یک شبی به بام برآی

جان درآمد به محمل تو روان

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۸

 

ساختم چشم راست بهر تو جای

راست شد جا کرم نمای و درآی

کهنه شد دور ماه و نوبت توست

ز ابروی خود مه نوی بنمای

کرده ام از دو دیده پای و ز اشک

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۴

 

عاشق و رندم و خراباتی

فارغ از زاهد مناجاتی

در شهود کمال حسن ازل

کل شی ء اراه مرآتی

کل وقت اری محیاه

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۲

 

ای که از شاخ گل لطیف تری

روی خود بین به گل چه می نگری

خاک پایت شدن چه سود کند

چون تو از سرکشی نمی گذری

گر ز اغیار پوشمت چه عجب

[...]

جامی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode