گنجور

 
جامی

گر سرم خاک گشت بر در تو

باد جانا سعادت سر تو

پست شد همچو سایه سرو بلند

پیش شمشاد سایه پرور تو

تن چون موی من بود جان را

یادگار از میان لاغر تو

سر زلفت به شهپر طاووس

می پراند مگس ز شکر تو

سادگی بین که آینه خود را

دارد اندر صفا برابر تو

ای بسا شب که خامه برد به روز

با خیال خط معنبر تو

جامی از جام جم نیارد یاد

گر خورد جرعه ای ز ساغر تو

 
 
 
سنایی

ای جمال معاشران چونست

آن دو حمال گام گستر تو

چند با اشک و رشک خواهد بود

عرش و فرش از لحاف و بستر تو

چند بی سرمه سای خواهد بود

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
قوامی رازی

ای شده صدر ملک در خور تو

گشته سلطان وقت غمخور تو

هم امینی و هم امین الملک

گوهری نیست همچو گوهر تو

رحمت ایزدست در ره تو

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

ای ملوک جهان مسخر تو

آدمی زاد جمله لشگر تو

شاه غازی حسام دولت و دین

که فلک بر نتابد افسر تو

چشم ایام سوی درگه تست

[...]

عراقی

سر ما و آستانهٔ در تو

منتظر تا رویم در سر تو

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه