سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۸ - در بیان آنکه حق تعالی دو دریا آفریده است یکی از نور و یکی از ظلمت و برزخ معنوی میان آن دو دریا کشیده است که آمیختنشان به همدیگر ممکن نیست همچون آب و روغن که در یک قندیل باشند و به هم نیامیزند مدد اهل تقوی و انبیاء و اولیاء و ملائکه از آن دریای نور است و مدد مشرکان و شیاطین و نفوسِ بدان از دریای ظلمت است که به هم چفسیدهاند و نمیآمیزند که مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لایبغیان.
یک پر از شهد و قند و نرمی و لطف
یک پر از زهر و قهر و کلی عنف
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۲۷ - در بیان فرستادن مولانا قدسنا، الله بسره العزیز ولد را به رسالت سوی دمشق به طلب شمس الدین تبریزی عظم الله ذکره
دهدم باز وصل از سر لطف
بهلد هجر و بگذرد از عنف
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۷۳ - در بیان آنکه اولیا را یک مقام است که اگر آن را به خلق پیدا کنند خلق را هستی نماند و همه عالم نیست شوند چنانکه از آفتاب قیامت جمادات آسمان و زمین و صور چون یخ و برف بگدازند و یک آب شوند.
ما چو بحریم و عالم از ما کف
از ازل داشتیم عز و شرف
اوحدی » جام جم » بخش ۲۸ - صفت تاثیر اجرام سماوی در عالم کون و فساد
در وبال و هبوط و بعد و شرف
گه تلافی گرند و گاه تلف
اوحدی » جام جم » بخش ۶۰ - در فتوت داران به دروغ
هر چه اندر سه روز کرده به کف
در دمی کرده پیش یار تلف
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۶۶
چون برآید ز دیگ حلوا تف
لوت خواران کشند صف در صف
خرم آن ساعتی که باشم شاد
من و بغرا نهاده کف بر کف
ذوقها یافتم ز صحن برنج
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۸ - گفتار در اظهار دولتخواهی و مدحت گزاری حضرت خلافت پناهی سلطنت شعاری خلدالله تعالی ملکه و سلطانه و علا امره و شأنه
بر سر اسنان سین او زده وصف
شرف کاخ دولت است و شرف
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۸ - در بیان آنکه آنچه گذشت مذمت ذکر سر و جهر نیست بلکه مذمت جماعتی است که آن را وسیله لذات جسمانی و شهوات نفسانی ساخته اند
عشر زرین بدزدد از مصحف
تا کند زیب چنگ و زیور دف
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۳۲ - قال رسول الله صلی الله علیه و سلم یوجر ابن آدم فی نفقته کلها الاشیئا وضعه فی الماء و الطین
هر چه سازد در آب و خاک تلف
نایدش زان به غیر باد به کف
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » اعتقادنامه » بخش ۲۵ - اشارت به تطایر صحایف
سعدا را دهند بهر شرف
نامه از سوی دست راست به کف
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۲۲ - سؤال دیگر از جانب پسر و جواب عارف
پس پسر گفت ایهاالعارف
از مقامات عاشقی واقف
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۶ - برخاستن معتمر به چاره سازی عیینه و وی را به مجلس انصار بردن و همراه ایشان از برای خواستگاری ریا پیش پدر وی رفتن
کانچه دارم ز ملک و مال به کف
گرچه اسباب حشمت است و شرف
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۴ - به هم رسیدن شیخ سری قدس سره و تاجر و خریداری کردن شیخ سری تحفه را از وی
همه بر آستان او زده صف
هر یکی شمع و بدره ای در کف
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » مثنویات » شمارهٔ ۴ - این هم صفت عمارت اوست
بهر احرامش از چهار طرف
سبزپوشان در آستان زده صف