×
عراقی » عشاقنامه » آغاز کتاب » بخش ۸ - در مدح صاحب دیوان
عدلش آراسته جهان چو ارم
هم به انصاف و هم به جود و کرم
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲ - شکر کردن موسی خدا را که دعاش قبول گشت و خضر را علیه السلام دریافت
چونکه افتاد بر رخت نظرم
عمر بی تو بسر چگونه برم
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۴۳ - در بیان آنکه چون اولیا را دیده باز شود نشانش آن باشد که صورت غیبی ببینند به چشم سر و آوازها شنوند به گوش سر چنانکه اهل جسم در خواب شهرها و باغها و مردم گوناگون میبینند، اولیاء نیز در بیداری خواب بینند همچو مریم که جبرئیل را بیدار به صورت جوانی دید و لوط علیهالسلام فرشتگان را به صورت امردان و همچنان جمله به صور مختلفه مشاهده کردند
تا شوی حامل مسیح مرم»
گفت در دم درون من ز کرم
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۵۵ - در بیان آنکه حق تعالی را دانستن و شناخت سهلتر است از شناختن اولیاء زیرا که حق تعالی از آفتاب ظاهرتر است چنانکه بیان کردیم که هر شخص را به هنر و صنعتش فهم کنند و بدانند همه عالم صنع حق است؛ چون پنهان باشد؟ بلکه هفتاد و دو ملت مُقرّند به خدایی او اما شناخت اولیاء مشکل است زیرا که صنعت و هنر ایشان همچو ایشان پنهان است که اولیاء الله تحت قبابی لایعرفهم غیری
گر نمایند روی خود ز کرم
شود از نَطفشان جحیم ارم
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۳۱ - در تفسیر این آیه که ولنبلونکم بشیئی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال والانفس و الثمرات و بشر الصابرین. و هم در تفسیر این آیه که عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئاً و هو شر لکم و اللّه یعلم و انتم لاتعلمون
لطف بینند جمله در قهرم
در و گوهر شوند در بحرم
حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۴ - در سبب نظم این مثنوی و گفتگوی شاعر با شب
بزم شاه جهان خوش و خرم
صحن بستانسرا چو باغ ارم
حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۵ - بردن باد صبا پیام شب را از برای روز و آغاز پیکاره
هر شب از فتنهٔ تو تیرهترم
چند داری چو روز خیرهسرم؟
حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۱۶ - پاسخ روز یا خورشید
من که پیش تو خرد و مختصرم
چندبار از جهان بزرگترم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » هشت بهشت » بخش ۱ - آغاز کتاب و منتخب یکی از داستانهای هشت بهشت
دور کن باد خسروی ز سرم
پر کن از خاک بندگی بصرم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » هشت بهشت » بخش ۱ - آغاز کتاب و منتخب یکی از داستانهای هشت بهشت
خواندشان با هزار خجلت و شرم
نرم دل کردشان به پرسش نرم
اوحدی » جام جم » بخش ۱۵ - در تخلص به اسم خواجه غیاثالدین
در دلیری، اگر چه گشتم گرم
ورقم پر عرق شدست از شرم