گنجور

 
همام تبریزی

چون عمر شد روان به دار سلام

گشت عثمان خلیفة الاسلام

ناصر ملت محمد بود

ناشر سنت مؤید بود

بهدی الله عینه قرت

من به عز نفسه أغبرت

مأمن خلق بود همچو حرم

ذاتش آراسته به خلق و کرم

شرم و حلمش چو علم و عقل تمام

داده دین را به خلق وعدل نظام

سخنش همچو خلق بودی نرم

کرمش بر زبان فکندی شرم

قامع الکفر دافع الطغیان

رافع الشرع جامع القرآن

تازه رویش چوگل به آب حیات

پرورانیده در حیا به حیات

ملکی بود آدمی پیکر

بهره اش داد خوی پیغمبر

بیشتر آن خلاصه ایام

روز و شب در صیام بود و قیام

از آفتاب نبوتش به دو نور

گشت بیت الحزن سرای سرور

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]