ای دل، از حکم زیجهای کهن
طالع وقت را نگاهی کن
به نمودار راست، بی تخمین
راز این طفل نورسیده ببین
که قوی حال یا زبون طرفست؟
کوکبش در هبوط یا شرفست؟
در جهان بر چه حال خواهد بود؟
از چه چیزش وبال خواهد بود؟
به در آور ز سیر این اجرام
سیر هیلاج و کدخدا و سهام
کوکب او ز کوکب دستور
بنگر نیک تا نباشد دور
تا بدانیم و دل برو بندیم
به سخنهای عشق پیوندیم
به چه میمانی؟ ای حدیقهٔ نور
بس شگرفی، که چشم بد ز تو دور
به نبات حسن برومندی
همچو روی حسان همی خندی
ناشکفته گلی نهشتی تو
از شگفتی مگر بهشتی تو؟
ای فتوح دل سحر خیزم
قرة العین خاطر تیزم
فرع و اصل تو بار نامهٔ دین
باب و فصلت تراز خامهٔ دین
از بهار تو تا تازه دل جانها
وز نهار تو روشن ایمانها
ز تو طبعم به دست شب خیزی
کرده بر فرق عقل گلریزی
به زمین از سپهر پیغامی
زین مباهات « جام جم» نامی
روشنی یافت عالم از نورت
چون نبشتم به نام دستورت
خواجه یادم نکرد و چیزی هست
که به مصر سخن عزیزی هست
حیف باشد چنین سخن سنجی
بینصیب آنگه از چنان گنجی
لطفش از هر کسی خبر یابست
مگر از بخت من که در خوابست
از درختی بدان طربناکی
چه کم از سایهای بدین خاکی؟
من فگندم سفینه را در یم
گر بر او رسد ندارم غم
ای مباهات من بایامت
افتخار حدیثم از نامت
در جهان کس تویی، بگویم فاش
منم آن هیچ کس، کس من باش
زان دل ابرساز دریا کن
التفاتی به جانب ما کن
مایه داری و میتوان امروز
غم پیران خور، ای جوان، امروز
نتوان کم چنین بیندازی
که نه تبریزیم، نه شیرازی
گوشه دارم نه چون کمان چون تیر
گوش دارم، که مستمندم و پیر
هست بر موجب قبالهٔ من
دو سه درویش درحبالهٔ من
آن تعلق چو پای بندم کرد
حلق در حلقهٔ کمندم کرد
من از آن توام چو هستی اهل
غم ایشان بخور، غم من سهل
از کرمشان چو خادمان بنواز
یا مرا نیز خادم خودساز
لطف کن، در کشاکشم مگذار
که چو خادم همی کشندم زار
خاک آن خادمان بیخایه
به ازین خادمان بیمایه
فکرت من نهاد دیوانی
که نخوردم ز حاصلش نانی
یا رها کن چنین غریوانم
یا به بیع اندر آر دیوانم
تا تو باشی مصاحب دیوان
که نشاید دو صاحب دیوان
تاکنون گر چه چرخ سفله نهاد
هیچم آن دست بوس دست نداد
به خیالی ز دور ساختهام
هوسی غایبانه باختهام
از دعایت نبودهام خالی
بگذرانم گواه آن حالی
پای رفتن نبود در دستم
ورنه من بر گزاف ننشستم
بعد ازین چون قلم به سر کوشم
جامهٔ کاغذین فروپوشم
علم جامه جمله قصهٔ داد
و اندرو کرده غصهٔ خود یاد
مگرم کاغذی شود روزی
بر سر آن غیاث دین سوزی
احدی کو دهد به هر کس کام
اوحدی را به دست داد این جام
جامش از راه چون درست آمد
گر چه دیر آمدست چست آمد
او چو در پردهٔ طلسم کمال
پیشت آورد کارنامهٔ حال
ره بگنجش ده، ار نرفت این بار
بر سر گنج خویشتن چون مار
نفسی هم به کار من پرداز
که چو کیخسروم نبینی باز
جام بستان، که میگریزم من
زانکه سرمستم و بریزم من
جاودانیست، من بگویم راست
سخن، آنگه چنین سخن که مراست
دخترانند خوب و بالغ و بکر
که به نه ماه زادهاند از فکر
نگشاید جزین سخن دل تنگ
که بماند چو نقش بر دل سنگ
نیست امروز، خواجه میداند
هیچکس کین چنین سخن راند
روزگارم بساز و کار ببین
شیرگیرم کن و شکار ببین
جرعهای زان کرم به کامم ریز
بادهٔ جود خود به جامم ریز
در دلیری، اگر چه گشتم گرم
ورقم پر عرق شدست از شرم
گر چه شوخیست این و پیشانی
تو بنه عذر این پریشانی
مگر این سروران که در پیشند
چون ز فضل و هنر ز من بیشند
دور دارند ازین حروف انگشت
نزنندم درفش خود بر مشت
در مصافات من سخن سنجم
به مصافم مبر، که میرنجم
با غم عشق خلوتی دارم
وز بد و نیک سلوتی دارم
زان حضور آمد این نماز درست
گو: مگرد این شکسته باز درست
از تو خالی مدار گنجم را
تا ببویی مگر ترنجم را
جام جمشید میبری زنهار!
عدل جمشید کن به لیل و نهار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر با زبان زیبا و شاعرانه به تحلیل و بررسی نجوم و تأثیر ستارهها بر سرنوشت انسان میپردازد. شاعر از دلنگرانیهایش درباره آینده و حال موجودات زنده صحبت کرده و به کائنات و تأثیرات آن بر زندگی روزمره اشاره میکند. او به عشق و زیباییها پرداخته و از اهمیت وجود انسان در دل طبیعت و کائنات سخن میگوید. در ادامه، شاعر به تمایل به نجوا با معشوق و در عشق ماندن اشاره میکند و از مشکلات و چالشهای زندگی نیز ابراز نگرانی میکند. در نهایت، شاعر به ارتباطش با خدا و درخواست کمک از او اشاره میکند تا بتواند بر سختیها فائق آید و به آرامش برسد.
هوش مصنوعی: ای دل، به آثار قدیمی و نشانههای زمان نگاه کن و وضعیت کنونی را بررسی کن.
هوش مصنوعی: به شکل واضح و دقیق، بدون هیچ پیشداوری یا حدس و گمان، به راز و داستان این کودک تازهمتولد شده نگاه کن.
هوش مصنوعی: آیا کسی که قوی و نیرومند است در حال ضعف قرار دارد یا او ضعیف است؟ آیا موقعیت او به گونهای است که در حال افت و زوال است یا در اوج و پیشرفت به سر میبرد؟
هوش مصنوعی: در این دنیا چه وضعیتهایی پیش خواهد آمد؟ و از چه مسائلی ممکن است دچار مشکلات و سختیها شود؟
هوش مصنوعی: از حرکت و گردش این اجرام و سیارات بیرون بیا و به تماشای زیباییهای زندگی بپرداز.
هوش مصنوعی: بهتر است به ستارهی او به دقت بنگری و از ستارههای دیگر فاصله بگیری تا به دور نروید.
هوش مصنوعی: تا بفهمیم و به یاد عشق، دل خود را به سخنانی پیوند بزنیم.
هوش مصنوعی: به کدام مهمانی آمدهای؟ ای باغ نور، چقدر شگفتانگیزی که چشمهای بد از تو دور است.
هوش مصنوعی: به زیبایی و طراوت گل مانند، مثل چهرهی خوبان، تو همیشه خوشحال و خندان هستی.
هوش مصنوعی: تو به مانند گلی سرشار از زیبایی و شگفتی هستی، آیا نمیتوانی نشانهای از بهشت را در وجود خود نشان دهی؟
هوش مصنوعی: ای کسی که دل را سرشار از پیروزی میکنی، بامدادان بیدارم و چشمانم به روشنایی تو دل بسته است.
هوش مصنوعی: شما نیازها و مسائل دینی خود را در قالبی مشخص و منظم بیان میکنید که نشاندهندهٔ اهمیت و بنیادی بودن آن در زندگی شماست.
هوش مصنوعی: از بهار تو دلها تازه و شاداب میشود و ایمانها با نور و روشنایی تو شکوفا میگردد.
هوش مصنوعی: از تو تأثیر گرفتهام و شبزندهداری کردهام؛ این کار باعث شده تا بر سر عقل، گلهایی بزنم.
هوش مصنوعی: پیغامی از آسمان به زمین فرستاده شده که نشان از افتخار و عظمت جام جم دارد.
هوش مصنوعی: عالم به وسیله نور تو روشن شد، همانطور که با نوشتن نام تو به راه افتادم.
هوش مصنوعی: دوست عزیزم به یادم نیست و موضوعی وجود دارد که در مصر صحبت دربارهاش مهم است.
هوش مصنوعی: ناراحتکننده است که کسی با این توانایی در فن بیان، از چنین گنجینهای بهرهمند نشود.
هوش مصنوعی: محبت و مهربانی او از همهی افراد قابل درک است، جز برای من که بخت و اقبال من هنوز از خواب بیدار نشده است.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که حالتی شاد و خوشایند از یک درخت، چه تفاوتی میتواند با سایهای از آن درخت بر روی زمین داشته باشد. به نوعی، این تصویر زیبایی از زندگی را به تصویر میکشد و نشان میدهد که طبیعت و زیبایی آن میتوانند احساسات مثبت و خوشحالی را به ارمغان بیاورند.
هوش مصنوعی: من نگران نیستم اگر کشتیام در دریا غرق شود، زیرا اگر این اتفاق بیفتد، دیگر دغدغهای نخواهم داشت.
هوش مصنوعی: ای افتخار من، من به روزگار تو مباهات میکنم و از نام تو به عنوان دلیلی برای افتخار یاد میکنم.
هوش مصنوعی: در این دنیا تنها تو هستی که وجود داری، بگذار بهوضوح بگویم که من هم هیچ کس هستم، اما تو میتوانی کسی باشی که من به آن تعلق دارم.
هوش مصنوعی: از دل ابرساز، دریا را بساز و لطفی به ما کن.
هوش مصنوعی: اگر امروز دارای نعمت و ثروت هستی، میتوانی به غم و ناراحتی پیران فکر کنی، اما ای جوان، همین امروز را غنیمت بشمار و از آن لذت ببر.
هوش مصنوعی: نمیتوانی به راحتی کسی را به دست کم بگیری، چون نه اهل تبریزیم و نه اهل شیرازی.
هوش مصنوعی: در زندگیام کمان و تیر ندارم، بلکه گوشهای از دنیا دارم. من در این گوشه، به دلیل فقر و پیری، احساس ناتوانی و بار سنگینی میکنم.
هوش مصنوعی: در سند زندگی من، دو یا سه درویش به طور وابسته و نزدیک به من وجود دارند.
هوش مصنوعی: آن محبت و وابستگی که به من پیدا شد، مرا همچون حلقهای در دام عشق گرفتار کرد.
هوش مصنوعی: من متعلق به توام و مانند تو به درد و غم دیگران اهمیت نمیدهم، چرا که غم من بسیار ساده و قابل تحمل است.
هوش مصنوعی: از لطف و نیکی آنها، مانند خادمان برخورد کن و یا مرا هم به عنوان یکی از خادمان خود برگزین.
هوش مصنوعی: لطفاً در این گرفتاری و چالش من را تنها نگذار، چون مانند یک خدمتکار در حال زاری و گدایی هستم.
هوش مصنوعی: خاک آن خدمتگزاران بیمار و ضعیف بهتر است از این خدمتگزاران بیارزش و بیفایده.
هوش مصنوعی: فکرم موجب شد که دیوانه شوم، در حالی که از نتیجهاش هیچ نان و بهرهای نبردم.
هوش مصنوعی: یا مرا به حال خود بگذار و رها کن، یا اینکه مرا در عشق خود غرق کن و دیوانهام کن.
هوش مصنوعی: در این دنیا، بهتر است که فقط یک نفر از دیوانگان در کنار تو باشد، زیرا همراهی با دو دیوانه مناسب نیست.
هوش مصنوعی: تا به امروز، اگرچه زندگی بر من سخت و بیرحم بوده، اما هرگز نتوانستهام به کسی که دستش را بوسیدم، بیاحترامی کنم.
هوش مصنوعی: من در ذهن خود، آرزویی را از دور به تصویر کشیدهام و در این خیال، به چیزی که در دسترس نیست، دل بستم.
هوش مصنوعی: از دعای تو بینصیب نماندهام و حال خوب من شاهدی بر این موضوع است.
هوش مصنوعی: اگر پا در اختیارم بود، بیدلیل نمینشستم و راه نمیرفتم.
هوش مصنوعی: از این پس وقتی قلم را به دست میگیرم، لباس کاغذی به خود خواهم پوشاند.
هوش مصنوعی: علم همچون پوششی است که تمام داستانها را در بر گرفته و درون آن، غصهها و یادهای خود را نهفته دارد.
هوش مصنوعی: آیا روزی بر سر آن بنیاد دین، کاغذی خواهد شد که نشان از نابودی آن داشته باشد؟
هوش مصنوعی: هر کسی که به دیگران آنچه را که میخواهند میدهد، در واقع قدرت و اختیار خودش را در دست دیگری قرار میدهد.
هوش مصنوعی: وقتی جام او از راه درست به دست آمده، هر چند که دیر رسیده باشد، اما به خوبی و با نشاط آمده است.
هوش مصنوعی: او وقتی که با جلال و زیباییاش نزد تو میآید، حال و احوال گذشتهاش را به تو نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال گنجی هستی و امسال موفق نشدی، نگران نباش؛ چون در نهایت تو باید به سراغ گنج درون خودت بروی، همانطور که مار به سمت لانهاش میرود.
هوش مصنوعی: لطفا به من کمک کن تا کارهایم را انجام دهم، چون اگر مثل کیخسرو به خواب بروم، دیگر من را نخواهی دید.
هوش مصنوعی: به معنای این است که من در حال نوشیدن شراب هستم و از جامی که در دست دارم میگریزم، زیرا حالتی سرمست و شاداب دارم و میخواهم آن را بیرون بریزم.
هوش مصنوعی: هرگز پایدار نخواهد بود که من به صراحت سخن بگویم، پس این گونه حرفی که میزنم حقیقی نیست.
هوش مصنوعی: دخترانی هستند که زیبا، باهوش و باکرهاند و نه ماه در فکر و اندیشه به دنیا آمدهاند.
هوش مصنوعی: تنها دل پر از غم و اندوه میتواند چنین سخنانی را بیان کند، وگرنه این حرفها مانند نقشی بر دل سنگی باقی میماند و محو نمیشود.
هوش مصنوعی: امروز هیچ کس نمیداند که آقای بزرگ چه میگوید.
هوش مصنوعی: زندگی را به روش خودت پیش ببر و کارهایت را انجام بده. مرا به توانمندی و مهارت برسان و فرصتهای خوب را ببین.
هوش مصنوعی: مقداری از آن لطف و محبت خود را به من بده، شراب بخششات را در جام من بریز.
هوش مصنوعی: اگرچه در دلیر بودن تلاش کردم و به شدت عرق کردم، اما به خاطر شرم و خجالت، نتوانستم خود را ابراز کنم.
هوش مصنوعی: هرچند این موضوع شوخی به نظر میرسد، اما تو باید دلیل این آشفتگی را در پیشانیات بگذاری.
هوش مصنوعی: مگر این بزرگواران که در برابر من ایستادهاند، آیا از من در فضیلت و هنر برتر نیستند؟
هوش مصنوعی: دور از این حروف هستند و به من انگشت نمیزنند، پرچم خود را بر دستانم نمیزنند.
هوش مصنوعی: هرگز به من نزدیک نشو و با من در مشاجره نپرداز، چون من به شدت ناراحت میشوم و نمیتوانم درست فکر کنم.
هوش مصنوعی: در دلم تنها به یاد عشق غمگینی دارم و از خوبیها و بدیها در زندگیام خبر دارم.
هوش مصنوعی: از آن حضوری که در آن نماز به جا آورده میشود، اینگونه آموزنده است: پس از این شکسته و ناپسند، دوباره به درستی نپرداز.
هوش مصنوعی: مبادا گنجینهی وجودم را خالی کنی، تا بلکه بتوانی عطر عشق مرا استشمام کنی.
هوش مصنوعی: نگران باش که جام جمشید را به دست نگیری؛ به جای آن، عدالت جمشید را در طول شب و روز رعایت کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.