گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹

 

باد صبح است که مشاطه جعد چمن است

یا دم عیسی پیوند نسیم سمن است

نکهت نافه مشگ است نه نافه است نه مشگ

اثر آه جگر سوخته ای همچو من است

نفس سرد گرم رو از بهر چراست؟

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - این قصیده در مدح خالد ملکی است

 

یارب این بوی خوش سنبل و گل با سمن است

یا نسیمی ز سر چار سوی یاسمن است

یا بخور کله تافته شمشاد است

با بخار رخ افروخته نسترن است

مگر این موسم خندیدن باغ ارم است

[...]

سید حسن غزنوی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۰

 

دوش آمد بَرِ من آنکه شب افروز منست

آمدن باری اگر در دو جهان آمدنست

آنکه سرسبزی خاک‌ست و گهربخش فلک

چاشنی بخش وطن‌هاست اگر بی‌وطنست

در کف عقل نهد شمع که بِستان و بیا

[...]

مولانا
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٣۴ - ایضاً قصیده در مدح شاه ابونصر

 

یا رب این نکهت جانپرور مشک ختن است

یا دم غالیه زلف دلارام من است

نفس روح فزا میدمد از طرف چمن

یا صبا لخلخه جنبان گل و یاسمن است

این چه باد است که برخاست بفراشی باغ

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

روی زیبای تو آرایش هر انجمن است

لعل شیرین تو شور دل هر مرد و زن است

خال مشکین تو بر عارض خورشیدوشت

نقطه عنبر نو بر ورق نسترن است

بر بیاض رخ تو خط سیه باقی باد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

لعل شیرین تو پیرایه در عدن است

زلف پر چین تو سرمایه مشک ختن است

سرو تا بنده بالای تو شد از دل پاک

بر زبان همه آزادی سرو چمن است

بر زنخدان تو چاهیست که دل یوسف اوست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

یا رب این بوی خوش از زلف دلارام منست

یا صبا همنفس نافه مشک ختن است

آفتاب رخ او در شکن زلف سیاه

همچو در سایه سنبل ورق نسترن است

گر شکر خنده آن پسته شیرین نبود

[...]

ابن یمین
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲ - در مدح خواجه غیاث الدین محمد

 

تا ز مشک ختنت، دایره بر نسترن است

سبزهٔ خط تو آرایش برگ سمن است

از دل مشک و سمن گرد برآورد، زرشک

گرد مشک تو که برگرد گل و نسترن است

زره جعد تو را حلقه مشکین گره است

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - حقه لعل

 

لاله رویا گلت آمیخته با یاسمن است

من ندانم رخ تو لاله و گل یاسمن است؟

بوی یاس من از آن سبزه و خط می‌آید

گل رویت مگر آورده خط یاس من است؟

دل من یاسمنت برد و گواهم خط توست

[...]

سلمان ساوجی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

گل به صد لطف بدید آن بر و پنداشت تن است

شکل خود دید همانا چو ز آبت بدن است

نازک اندام که ز آسیب صبا تاب نداشت

ظلم باشد اگر از برگ گلش پیرهن است

ای گل از سیم بناگوش بتم گیر به وام

[...]

کمال خجندی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

عکس لعل لبت ای دوست چو در جان من است

اشکم از دیده خونبار عقین یمن است

دل من کرد قبا جامه جانرا صد چاک

روح بر قامت دلجوی لب پیرهن است

یار با ما است شب و روز نمیداند غیر

[...]

کوهی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

این چه چوگان سر زلف و چه گوی ذقن است

این چه ترکانه قباپوشی و لطف بدن است

این چه ابروست که پیوسته اشارت فرماست

وین چه چشمست که با اهل نظر در سخنست

این چه خالست که قیمت شکن مشک ختاست

[...]

محتشم کاشانی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱

 

پیر کعنان چمنی گوشه ی بیت الحزن است

هر کجا بوی گلی باد رساند چمن است

هر که از بندگی خویش مرا باز خرد

بنده ی اویم اگر زاهد و گر برهمن است

حد حسن تو به ادراک نشاید دانست

[...]

عرفی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۶

 

لب خاموش نمودار دل پر سخن است

جبهه بی گره آیینه خلق حسن است

چون خدنگی که کند دست در آغوش کمان

به میان رفتن من بهر کنار آمدن است

وادی عشق نگردد به گرانجانی قطع

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۷

 

کلک من شعله برجسته این نه لگن است

شمع من باعث دلگرمی هفت انجمن است

تا خراشیده نگردد، نشود صاحب نام

دل رنگین سخنان همچو عقیق یمن است

به که مقراض به سررشته امید زنم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۰۳

 

تا به کام است فلک، خار گل پیرهن است

بخت تا سبز بود ساحت گلخن چمن است

یوسف از خواری اخوان سر کنعانش نیست

هر کجا بخت عزیزی دهد آنجا وطن است

جوی شیر از جگر سنگ بریدن سهل است

[...]

صائب تبریزی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

دل که افتاده آن زلف سیه و آن ذقن است

بر نیاید اگر این چاه و اگر آن رسن است

من و از دایره خط تو امید خلاص

چون نکو می نگرم قصه مور و لگن است

صبر کوتاه کنم از خم به سبو به که کشم

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

در دهانش نه ره بوسه نه جای سخن است

سخن از بوسه در او لقمه بیش از دهن است

بوئی از نکهت آن طره به عشاق فرست

گرچه صد قافله یعقوب و یکی پیرهن است

گر نه زلفت دو هوا آمد و یک بام چرا

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

انجمن از سمن و سوری ونسرین چمن است

آنچه نتوان به چمن یافت در این انجمن است

گر شبستان نه گلستان ز چه از قامت و چهر

سرو و سوری گل و شمشاد چمن در چمن است

خنده برق، ابر قدح، رعد نوا، باران می

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۹۹ - به دوستی نگاشته

 

کافر آن کز حرم لعل قبا چهر تو روی

در حریمی که حریر سیهش پیرهن است

یغمای جندقی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode