دوش آمد بَرِ من آنکه شب افروز منست
آمدن باری اگر در دو جهان آمدنست
آنکه سرسبزی خاکست و گهربخش فلک
چاشنی بخش وطنهاست اگر بیوطنست
در کف عقل نهد شمع که بِستان و بیا
تا دَرِ من که شفاخانه هر ممتَحن است
شمع را تو گرو این لگن تن چه کنی
این لگن گر نبود شمع تو را صد لگنست
تا در این آب و گلی کار کلوخ اندازیست
گفت و گو جمله کلوخست و یقین دل شکنست
گوهر آینه جان همه در ساده دلیست
میل تو بهر تصدر همه در فضل و فن است
زین گذر کن صفت یار شکربخش بگو
که ز عشوه شکرش ذره به ذره دهن است
خیره گشته است صفتها همه کان چه صفت است
کان صفتها چو بتان و صفت او شمن است
چشم نرگس نشناسد ز غمش کاندر باغ
پیش او یاسمن است آن گل تر یا سمنست
روش عشق روش بخش بود بیپا را
خوش روانش کند ار خود زمن صد زمنست
در جهان فتنه بسی بود و بسی خواهد بود
فتنهها جمله بر آن فتنه ما مفتتنست
همه دلها چو کبوتر گرو آن برجند
زانک جانی است که او زنده کن هر بدنست
بس کن آخر چه بر این گفت زبان چفسیدی
عشق را چند بیانها است که فوق سخنست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان تجربیات عاشقانه و عواطف عمیق در دل انسانها میپردازد. آغاز شعر از آمدن شخصی محبوب سخن میگوید که زندگیبخش است و جایگاه ویژهای در دل شاعر دارد. شاعر عشق را به مثابه شمعی میبیند که درون انسان را روشن میکند و نقدی بر دنیا و مادیات دارد، که حتی اگر جسم لطیف نباشد، روح و جان انسان میتواند با عشق غنی شود. همچنین اشاره به فتنهها و چالشها در زندگی وجود دارد و این که دلها مانند کبوترانی به سوی محبوب میپرند. در نهایت، شاعر تأکید دارد که عشق از کلام فراتر است و نمیتواند به سادگی بیان شود، بلکه تجلیاتی عمیق در درون انسانها دارد.
هوش مصنوعی: گفته میشود که شخصی که در شبها به نور و روشنی من کمک میکند، شب گذشته نزد من آمد. اگر قرار است کسی در این دو جهان به دیدن من بیاید، آن شخص همان است.
هوش مصنوعی: کسی که باعث رونق و سرسبزی زمین است و آسمان هم به او نعمت میدهد، هر کجا که باشد، در حقیقت وطنش همین جاست.
هوش مصنوعی: در فضای عقل و آگاهی، نوری مانند شمع قرار داده شده است تا ما را به سمت خود جذب کند. بیایید به درِ من بیایید، چرا که اینجا جایی است که هر آزمایش و چالش میتواند به درمان و بهبودی منجر شود.
هوش مصنوعی: اگر شمع وجود نداشت، این بدن (لگن) هیچ ارزشی نداشت. شمع وجود را روشن میکند و بدون آن، حتی اگر هزاران لگن هم داشته باشی، بیمعنا خواهند بود.
هوش مصنوعی: در این دنیای پر از مشکلات و چالشها، همه چیز به جز خود ما ناپایدار است. در واقع، در این خاک و گِل که نماد زندگی است، هیچ چیز جز حرف و سخن وجود ندارد و تمامی گفتوگوها مثل گِل هستند و میتواند دل انسان را بشکند.
هوش مصنوعی: جان انسان مانند یک گوهر است که در سادگی و پاکی آن نهفته است. تمایل و ارادت تو به برتری و مقام، در واقع نشانهای از علم و هنر است.
هوش مصنوعی: از این مسیر عبور کن و ویژگیهای محبوب خود را که شیرین و دلپذیر است بیان کن. بگو که از زیباییها و جذابیتهای او از پاییز به پاییز، زندگیام شیرین و لذتبخش شده است.
هوش مصنوعی: تمام ویژگیها و اوصاف در حیرت و شگفتیاند، زیرا اوصاف همه مانند بتها و نمادها هستند، اما صفت واقعی او مانند یک جادوگر است.
هوش مصنوعی: چشم نرگس نمیتواند غم خود را درک کند، زیرا در باغی که اوست، یاسمن وجود دارد و آن گل تازه هم ممکن است یاسمن باشد.
هوش مصنوعی: روش عشق، شیوهای است که به تقسیم و بخشش میپردازد؛ حتی اگر کسی بیپا باشد، میتواند با روحی خوش و شاداب، خود را از من جدا کند و به اوج برساند.
هوش مصنوعی: در دنیا آشفتگیها و مشکلات زیادی وجود داشته و خواهند داشت، اما همه این مشکلات به خاطر فتنهای است که ما گرفتار آن هستیم.
هوش مصنوعی: همه دلها مانند کبوترانی هستند که به سوی یک برج پرواز میکنند، زیرا جان و روحی وجود دارد که زندگی را به هر بدنی هدیه میدهد.
هوش مصنوعی: دیگر بس کن، صحبت کردن درباره عشق را متوقف کن. چه نیازی به توضیحات بیشتر است؟ عشق فراتر از هر کلام و بیان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
باد صبح است که مشاطه جعد چمن است
یا دم عیسی پیوند نسیم سمن است
نکهت نافه مشگ است نه نافه است نه مشگ
اثر آه جگر سوخته ای همچو من است
نفس سرد گرم رو از بهر چراست؟
[...]
یارب این بوی خوش سنبل و گل با سمن است
یا نسیمی ز سر چار سوی یاسمن است
یا بخور کله تافته شمشاد است
با بخار رخ افروخته نسترن است
مگر این موسم خندیدن باغ ارم است
[...]
یا رب این نکهت جانپرور مشک ختن است
یا دم غالیه زلف دلارام من است
نفس روح فزا میدمد از طرف چمن
یا صبا لخلخه جنبان گل و یاسمن است
این چه باد است که برخاست بفراشی باغ
[...]
تا ز مشک ختنت، دایره بر نسترن است
سبزهٔ خط تو آرایش برگ سمن است
از دل مشک و سمن گرد برآورد، زرشک
گرد مشک تو که برگرد گل و نسترن است
زره جعد تو را حلقه مشکین گره است
[...]
گل به صد لطف بدید آن بر و پنداشت تن است
شکل خود دید همانا چو ز آبت بدن است
نازک اندام که ز آسیب صبا تاب نداشت
ظلم باشد اگر از برگ گلش پیرهن است
ای گل از سیم بناگوش بتم گیر به وام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.