گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۲ - در مدح ابوالحسن علی لشگری

 

تا جهان از گل خرم شده چون باغ ارم

آهو ایمن شده بر سبزه چو مرغان حرم

از بر سوسن بین برگ گل زرد و سپید

چو پراکنده بمینا در دینار و درم

لاله و سبزه بهم در شده از باد بهار

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۳ - در مدح ابونصر مملان

 

تا بپوشید بلؤلؤی ثمین باغ سمن

از گل سرخ بیاقوت بیاراست چمن

همه کهسار عقیق است و همه دشت گهر

هر دو را گشته طراز از عدن و کان یمن

گل خندان شده در بستان چون روی صنم

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۹ - در مدح امیر ابوالقاسم عبدالله بن وهسودان

 

گل چو بشکفت زمین گشت پر از آب روان

بگل و آب روان تازه بود جان جهان

هرکجا چشم زنی هست زمین نرگس زار

هرکجا پای نهی هست زمین لاله ستان

سبزه را باد پر از عنبر کرده است کنار

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۳ - فی المدیحه

 

ای بفر و خرد و خوبی خورشید سپاه

او فرزنده ز گردون تو فروزنده ز گاه

او گهی تابان بر چرخ و گهی زیر زمین

تو بوی تابان بر گاه بگاه و بی گاه

زو نگاریده سپهر از تو نگاریده زمین

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۲ - در مدح ابونصر مملان

 

ای ترا کرده خدا بر ملکان بار خدای

شکر بادا که ترا داد بما باز خدای

جان و دل باز نیامد بتن خسته ما

تا ترا باز نیاورد جهاندار بجای

چو شبانی تو و ما چون رمه و فتنه چو گرگ

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۶ - در مدح ابونصر محمد

 

ای نگاری که ز دل کفر و ز رخ دین آری

دل من بردی و کردی رخ من دیناری

چشم تو دین برباید رخ تو باز دهد

چه بلائی تو که هم دین بر و هم دین آری

گل با خار بود نرگس بی خار بود

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۲ - در مدح ابوالمظفر فضلون و شکایت از درد نقرس

 

هرکه زو دیده بود یزدان بی فرمانی

درد او را نکند هیچ خورش درمانی

همه دردی را درمان بتوان کرد بجهد

نقرس است آنکه ز درمانش همی درمانی

چون بود دردی کان را نتوان درمان کرد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۳ - در مدح شاه ابومنصور

 

هنری مرد نباشد بر هر کس خطری

چون چنین است ترا چیست کنون زین هنری

ز محل کرد بدین شهر مرا دهر جدا

ز خطر کرد بدینجای مرا چرخ بری

بی محل باشم لیکن نه بدین بی محلی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶

 

نبود صعبتر از هجر بتان هیچ عذاب

که شب و روز جدا دارد از من خور و خواب

اندرین گیتی کس یاد نکردی ز گنه

گر بدان گیتی چون هجر بدی هیچ عذاب

تا غم فرقت آن ماه بمن باز نخورد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۱

 

دل مسکین مرا کژدم دوری بگزید

تا برفت آن صنم دلبر و دوری بگزید

طرب از من بگریزاند و خود از من بگریخت

طرب از من برمایند و خود از من برمید

گر نیابمش بسا درد که من خواهم یافت

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۵

 

این چه بند است که بر من غم آن ماه نهاد

دل من بر دوره خون زد و دیده بگشاد

دل من برد بگفتار دل آزار بتی

که همه فعلش بند است و همه قولش داد

بجفا کردن راد است و بدل دادن زفت

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۰

 

شد اسیر آن بت کو دلبر و جنگ آور بود

شمع صد مجلس و پیرایه صد لشگر بود

بگه بزم دلفروزتر از یوسف بود

بگه رزم عدو سوزتر از حیدر بود

سرفرا کرد و یکی بار بیامد بر من

[...]

قطران تبریزی
 

لبیبی » قطعات و قصاید به جا مانده » شمارهٔ ۲ - قطعهٔ منقول در تاریخ بیهقی

 

کاروانی همی از ری به سوی دسکره شد

آب پیش آمد و مردم همه بر قنطره شد

گله دزدان از دور بدیدند چو آن

هر یکی زیشان گفتی که یکی قسوره شد

آنچه دزدان را رای آمد بردند و شدند

[...]

لبیبی
 

لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۶۰ - به شاهد لغت لنج، بمعنی بیرون روی

 

کره ای را که کسی نرم نکردست متاز

بجوانی و بزور و هنر خویش مناز

نه همه کار تودانی نه همه زورتراست

لنج پر باد مکن بیش و کتف بر مفراز

لبیبی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۵۰۲
sunny dark_mode