گنجور

 
قطران تبریزی

شد اسیر آن بت کو دلبر و جنگ آور بود

شمع صد مجلس و پیرایه صد لشگر بود

بگه بزم دلفروزتر از یوسف بود

بگه رزم عدو سوزتر از حیدر بود

سرفرا کرد و یکی بار بیامد بر من

آنکه خوبان همه هستند تن اوشان سر بود

من بر او دیگر نگزینم یاری که مرا

نه چنو دیگر باشد نه چنو دیگر بود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

تا خیال لب لعل تو مرا در سر بود

جگر سوخته ام خال لب کوثر بود

عشرت روی زمین بود سراسر از من

سایه سرو تو روزی که مرا بر سر بود

گرچه از حسن گلوسوز شکر دل می برد

[...]

صامت بروجردی

آنکه پرورده دوش نبی اطهر بود

خاک پایش بسر روح‌الامین افسر بود

فرخی یزدی

روی حق جلوه‌گر از حمزهٔ نام‌آور بود

پشتِ اسلام قوی از مددِ جعفر بود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه