فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳
ناله دردم و خوش بر سر کار آمدهام
از دل چنگ کنون بر لب تار آمدهام
آهم از شعله من باغ دلی آب دهید
که ز دریوزه جانهای فگار آمدهام
گریهام کز جگر سوخته در دیده ابر
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰
شب که غمهای ترا پردهنشین میکردم
از تبسم لب زخمی شکرین میکردم
هجر میسوخت دلم را و من از دیده خویش
نظری در خور آن روی گزین میکردم
گرد اوراق پریشان نفس میگشتم
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴
لب زخم ستمم مژده ماتم دارم
گوش داغم خبر مردن مرهم دارم
نوبهارا به شمیم گل عیشم مفریب
که من این ناله زار از دل خرم دارم
تشنگی در جگرم مست زلال طربست
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹
نوبهارست و در انجام طرب میکوشم
لب گل میمکم و خون جگر مینوشم
جلوه نخل مرادم نفریبد هرگز
گر همه شعله شود در هوس آغوشم
خسم و فرقت بیبرگی وی سوخت مرا
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰
چند در دل شکنم ناله و خاموش کنم
نالهای کو که بدان تهنیت گوش کنم
سفری کردهام آغاز که تا شهر عدم
هر قدم نقش مرادی به سر دوش کنم
نیستم زخم که چون جلوه مرهم بینم
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲
چند ای شوق طواف در و بام تو کنم
آه را دودکش شعله خام تو کنم
چشم گردم همه و نقش جمالت بینم
گوش گردم همه و یاد کلام تو کنم
در قدح جوشم و عکس لب لعلت دزدم
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰
شب که ما تو سن بیهوده روی پی کردیم
صد بیابان سرشک از مژهای طی کردیم
عشق میخواست قدح در خور خمیازه خویش
ز اشک حسرت مژهواری به فسون میکردیم
در ره ناله ما کوس هوس داشت کمین
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵
این شهادتگه عشقست تقاضایی کن
تیغ بیکار نشستهست تمنایی کن
چون درین باغ بجز نام تجلی نشکفت
پنبه از گوش برون آر و تماشایی کن
نام معشوق به یک جمله نگنجد با غیر
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸
ره گر اینست درین بادیه گمراهی به
خنده غفلتم از گریه آگاهی به
دامن مرحمت ای اشک ز رویم برچین
مکنش سرخ که رنگ چمنم کاهی به
چون طپد در هوس دست طلب دامن دوست
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۴
زاغ و بلبل همه دارند کهن زمزمهای
هر کسی زمزمهای دارد و من زمزمهای
هم نوایی چو درین باغ ندیدم بستم
به فسون بر لب مرغان چمن زمزمهای
رخصت ناله ندادند مرا لیک نفس
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸
چند از بحر طلب موج دویی انگیزی
روی گل بینی و در دامن خار آویزی
عصمت آنست که با دوست به یک پوست شوی
نه که چون باد هوسناک ز گل بگریزی
گرچه خاکستری اما چو سمومی بوزد
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹
چندم ای اشک به تاراج محبت خیزی
پی خونریزی ارباب ملامت خیزی
ای اجل بر سر بالین من آیی ترسم
که به امید نشینی و به حسرت خیزی
پای دل بوسم و گویم که مبادا در حشر
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - مدح حسینخان شاملو
رمضانی گذراندیم به صد نعمت و ناز
رمضانی نه که سی عید همه عیش طراز
روز او کوته و کم عمر چو شبهای وصال
در درازی شب او مایهده عمر دراز
روز گویی که ز کوتاهی بودش پر و بال
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱ - درستایش نامه دوست
قاصد آورد مرا نامهای از حضرت دوست
گنج باد آورد آن نامه و آن باد مراد
نه بدانسان که بود شیوه ارباب مجاز
قدری کاغذ پیچیده پر از مد مداد
نامهای نامیه سبزه باغ تحقیق
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲ - ماده تاریخ بنای خواجه محمد میرک
در زمان شه والاگهر عرش سریر
شاه عباس شهنشاه سپهر استعداد
بنده شاه جهان خواجه محمد میرک
ساخت این روضه درین گلشن فردوس نهاد
زد قلم ثانی جنت رقم تاریخش
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸ - در جواب هجویه نادم
واله جلوه مستانه حسرت نادم
یارب از خلد تو مردود چو کوثر نشوم
خاک پای طلبی میرسدم گر گویم
گر توام سر ندهی لایق افسر نشوم
شمع بزم ادبی ور نبود پرتو تو
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۷ - در تهنیت نوروز و مدح حسینخان شاملو
مقدم شاهد نوروز مبارک بادا
راست چون غره سال شهی و خاقانی
بر که؟ بر شاه دگر بر که؟ بر آن بنده شاه
کش بود فخر بدین پایه و ننگ از خانی
خان جم جاه فلک رتبه حسین آنکه گرفت
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در منقت علیبن موسیالرضا علیهالسلام
ناله را بهر تگ و پو چو کمر بربندم
اول از شش جهتش راه اثر بربندم
اضطرابم چو به دریوزه دیدار آرد
روم از رشته جان بال نظر بربندم
زخم بر دل خورم و مضطربش بگذارم
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴
خاک آن کوی فصیحی ز جبین رنجه مکن
از مه و مهر بیاموز جبینسایی را
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۴
سینه بگدازم و دل خون کنم و جان سوزم
شعله شوقم و خاصیت من بسیار است