گنجور

 
فصیحی هروی

شب که غمهای ترا پرده‌نشین می‌کردم

از تبسم لب زخمی شکرین می‌کردم

هجر می‌سوخت دلم را و من از دیده خویش

نظری در خور آن روی گزین می‌کردم

گرد اوراق پریشان نفس می‌گشتم

انتخاب نفس بازپسین می‌کردم

سجده می‌ریخت ز سر تا قدمم در ره دوست

همه را چیده ز ره بار جبین می‌کردم

دوش تقلید جرس کردم و صد قافله سوخت

وای اگر ناله پریشان‌تر ازین می‌کردم

کشور درد فصیحی همه از من می‌بود

ناله را چون دل اگر نقش نگین می‌کردم