گنجور

 
۱
۲
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

روز هر روزی، خورشید بیاید بر ما

خویشتن برفکند بر تن ما و سر ما

چون شب آید برود خورشید از محضر ما

ماهتاب آید و درخسبد در بستر ما

۲ بیت
منوچهری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

ما برفتیم و تو دانی و دل غم خور ما

بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما

از نثار مژه چون گوش تو در دُر گیرم

قدم هر که سلامی ز تو آرد برِ ما

به وداع آمده ام هان به دعا دست برآر

[...]

۷ بیت
حکیم نزاری
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

بی غمت شاد مباد این دل غم پرور ما

غمخور ای دل که بجز غم نبود در خور ما

دردمندیم و خبر می دهد از سوز درون

دهن خشک و لب تشنه و چشم تر ما

مفلسانیم که در دولت سودای غمت

[...]

۹ بیت
کمال خجندی
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱

 

ما برفتیم، تو دانی و دل غمخور ما

بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما

از نثار مژه چون زلف تو در زر گیرم

قاصدی کز تو سلامی برساند بر ما

به دعا آمده‌ام هم به دعا دست بر آر

[...]

۹ بیت
حافظ
 

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲

 

ای سهی قامت گلبوی صنوبر بر ما

سایهٔ سرو قدت دور مباد از سر ما

هیچ نقاش چو رخسار تو صورت ننگاشت

آفرین بر قلم صنعت صورتگر ما

روی تو اختر سعد است و مرا از طالع

[...]

۷ بیت
ابن حسام خوسفی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

ما چنین بی‌خود اگر یار رسد بر سر ما

که خبر می دهد ار دل نتپد در بر ما؟

لحظه ای باش که از شوق تو آییم بهوش

گر پی پرسش ما آمده‌ای بر سر ما

تا دل سوخته خاکستر گلخن نشود

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

روز ابر است و دهد ساقی جان ساغر ما

سایه رحمت او کم نشود از سر ما

یکدم ای عمر از درما نیز درآی

پیش از آن دم که عجل حلقه زند بر درما

خاک ما سوختگان خوار نه بینی که فلک

[...]

۸ بیت
اهلی شیرازی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در منقت علی‌بن موسی‌الرضا علیه‌السلام

 

شعله طور نداند شرف گوهر ما

ورنه پر‌نور کند جیب ز خاکستر ما

۱ بیت
فصیحی هروی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱

 

نیلگون شد فلک از تیرگی اختر ما

گردد آئینه سیه تاب ز خاکستر ما

بی‌کسانیم، گذاری به سر ما که کند؟

مگر از گریه گهی بگذرد آب از سر ما

ایدل انگار که چون تیغ به بند افتادیم

[...]

۹ بیت
کلیم
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱

 

منع سودی نکند کاش نصیحت‌گر ما

گر تواند ببرد تیرگی از اختر ما

تو مگر در دل ماهی که چنین می‌گردند

ماه و خورشید چو پروانه به گرد سر ما

در شکست دل ما پرهیزی نیست به لاف

[...]

۴ بیت
ابوالحسن فراهانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

در سر کوی تو شب خاک بود بستر ما

چون شهیدان سر ما بالش زیر سر ما

در تماشاگه دیدار تو ما سوخته ایم

سرمه ی دیده کند آینه خاکستر ما

ما ترقی بجز از راه تنزل نکنیم

[...]

۷ بیت
سلیم تهرانی
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹

 

تا به کی در ته زنگار بود خنجر ما؟

چند باشد چو زره زیر قبا جوهر ما؟

لاله با دامن صحرای قیامت چه کند؟

فارغ از داغ بود سینه غم پرور ما

نیست امروز به جمعیت ما سوخته ای

[...]

۱۰ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰

 

هست پیوسته به دریای کرم گوهر ما

چه کند خشکی عالم به دماغ تر ما؟

علم لشکر ما از سر جان خاستن است

زهره کیست که گردد طرف لشکر ما؟

شمع یک مصرع برجسته ز مجموعه ماست

[...]

۵ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۵

 

تا به کی دور بود سایه ابراز سر ما؟

خشک باشد لب ما چون جگر ساغر ما

شعله پیش جگر سوخته ما خام است

بال پروانه بود یک ورق از دفتر ما

۲ بیت
صائب
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

منت آب خضر نیست جوی بر سر ما

طالع خشک لبی مانده به اسکندر ما

ما زسیم و زر خود، بزم نکردیم چو شمع

دیگران بزم فروزند ز سیم و زر ما

۲ بیت
طغرای مشهدی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

کرد جا داغ جنون باز ز نو بر سر ما

سایه افکند دگر بر سر ما اختر ما

ما فلک سوختگان عیش و طرب نشناسیم

عید، ماتم شود آید چو سوی کشور ما

قدر ما سوختگان کم نشود بعد هلاک

[...]

۱۰ بیت
فیاض لاهیجی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۷

 

گل غم داغ جنون سوخته تا بر سر ما

تشنه خون تمناست لب ساغر ما

گرمی عشق و سیه بختی و دلسوختگی

می توان دید در آیینه خاکستر ما

۲ بیت
اسیر شهرستانی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

مشعل طور تجلیست دل انور ما

دست نورانی موسی است ز پا تا سر ما

اثر سوختگان تا به قیامت باقیست

می توان شمع برافروخت ز خاکستر ما

از شکست دل ما سنگ به فریاد آید

[...]

۱۷ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

در صدف آب شد از کسب هوا گوهر ما

ریخت از بیضه برون ناشده بال و پر ما

شمع از تربت پروانه زیارتگاه است

جنگ دارند بتان بر سر خاکستر ما

بر زمین دوخته چشمیم ز کوتاهی دست

[...]

۷ بیت
سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

پرتو حسن زبس سوخته بال و پر ما

سرمهٔ دیدهٔ عنقا شده خاکستر ما

کشتهٔ عشق بتان زندهٔ جاوید بود

دم عیساست دم تیغ جفا بر سر ما

اول گام به سر منزل مقصود رسیم

[...]

۵ بیت
جویای تبریزی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۳۰