بی غمت شاد مباد این دل غم پرور ما
غمخور ای دل که بجز غم نبود در خور ما
دردمندیم و خبر می دهد از سوز درون
دهن خشک و لب تشنه و چشم تر ما
مفلسانیم که در دولت سودای غمت
حاصل هر دو جهان هیچ نیرزد بر ما
گر تو در مجمره غم دل ما سوزانی
همچنان بوی تو یابند ز خاکستر ما
میکنم شاهی از آن روز که گفتی به رقیب
کاین گدا کیست که هرگز نرود از در ما
دل ما گم شد و جز باد نیابیم کسی
که شود رنجه و آرد خبر دلبر ما
قیمت صحبت ما دان که همین دم باشد
که برد هجر تو از کوی تو دردسر ما
عذر صاحبنظرانش شود آن دم روشن
که ببیند مه روی تو ملامتگر ما
صفت روی تو تا در قلم آورد کمال
گل برد نسخه حسن از ورق دفتر ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عمق غم و درد دل شاعر میپردازد. شاعر از غم و رنج خود میگوید و بیان میکند که تنها غم در زندگیاش مانده است. او به درد و سوز درونیاش اشاره میکند و از خشکی دهن و تشنگی خود حرف میزند. شاعر خود را فقیر میداند و میگوید که حتی اگر دنیا را به خاطر عشق معشوق از دست بدهد، باز هم چیزی ندارد. او آرزو میکند که روزی به مقام و شاهی برسد و از طرف معشوقش به او توجهی شود. دل شاعر گم شده و هیچکس جز باد به او کمک نمیکند. در پایان، شاعر از زیبایی و کمال معشوقش میگوید و اینکه هیچکس نمیتواند وصف او را به درستی بیان کند. شعر در کل، تجلی غم عشق و انتظار و نابهجایی جدایی را نمایش میدهد.
هوش مصنوعی: دلم بدون غم تو خوش نیست. ای دل، نیک میدانی که جز غم چیزی برای ما مقدر نیست.
هوش مصنوعی: ما دردی در دل داریم که گویای آن، خشکی دهان و تشنگیمان و اشک چشمانمان است.
هوش مصنوعی: ما بیبضاعتانی هستیم که در پی دلتنگیات زندگی میکنیم و به خاطر غمت، هیچ چیز در این دو جهان برای ما ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: اگر تو در آتش درد دل ما را میسوزانی، بوی تو از خاکستر ما همچنان متصاعد خواهد شد.
هوش مصنوعی: از روزی که تو به رقیب گفتی این گدا کیست که هیچگاه از در ما نمیرود، من خود را در جایگاه شاهی میبینم.
هوش مصنوعی: دل ما گم شده و کسی را نمییابیم که زحمت بکشد و خبر از معشوق ما بیاورد. فقط باد را داریم که در این عالم میوزد.
هوش مصنوعی: قیمت کلام ما را بدان که همین لحظه است که جدایی تو از خانهات برای ما دردسرساز شده است.
هوش مصنوعی: در آن لحظهای که زیبایی روی تو را میبیند، صاحبنظران دیگر نمیتوانند عذر و توجیهی برای خود بیاورند و ناچار به سرزنش میشوند.
هوش مصنوعی: زیبایی صورت تو آنقدر بینظیر است که هر هنرمندی که بخواهد آن را روی کاغذ ترسیم کند، از کمال گلها هم فراتر میرود و نسخهای از حسن را از دفتر ما انتخاب میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روز هر روزی، خورشید بیاید بر ما
خویشتن برفکند بر تن ما و سر ما
چون شب آید برود خورشید از محضر ما
ماهتاب آید و درخسبد در بستر ما
ما برفتیم و تو دانی و دل غم خور ما
بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما
از نثار مژه چون گوش تو در دُر گیرم
قدم هر که سلامی ز تو آرد برِ ما
به وداع آمده ام هان به دعا دست برآر
[...]
ما برفتیم، تو دانی و دل غمخور ما
بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما
از نثار مژه چون زلف تو در زر گیرم
قاصدی کز تو سلامی برساند بر ما
به دعا آمدهام هم به دعا دست بر آر
[...]
ای سهی قامت گلبوی صنوبر بر ما
سایهٔ سرو قدت دور مباد از سر ما
هیچ نقاش چو رخسار تو صورت ننگاشت
آفرین بر قلم صنعت صورتگر ما
روی تو اختر سعد است و مرا از طالع
[...]
ما چنین بیخود اگر یار رسد بر سر ما
که خبر می دهد ار دل نتپد در بر ما؟
لحظه ای باش که از شوق تو آییم بهوش
گر پی پرسش ما آمدهای بر سر ما
تا دل سوخته خاکستر گلخن نشود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.