امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳
تا دلم بستدی ای ماه و ندادی دادم
کشتهٔ عشق شدم راز نهان بگشادم
سرد بردی دلم از عاشقی و جستن عشق
لاجرم زود شدم عاشق و گرم افتادم
پدر و مادر من بنده نبودند تو را
[...]

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱
من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همه غمهای جهان هیچ اثر مینکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
خرم آن روز که جان میرود اندر طلبت
[...]

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴
نرسیدهست به گوش تو مگر فریادم
ورنه هرگز ندهد دل که نیاری یادم
در همه شهر چو روی تو ندیدم رویی
که بر او فتنه شوی تا بستاند دادم
طاقت آمدنم نیست مگر خاک شوم
[...]

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۹
به فلک می رسد از فرقتِ تو فریادم
تا نگویی که من از بندِ غمت آزادم
بی تو بر رویِ همه خلقِ جهان بستم در
لیکن از دیده بسی خونِ جگر بگشادم
دل تو داری و هنوزم طمعِ وصلی هست
[...]

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۰
یادِ آن کس که نرفته ست دمی از یادم
شادیِ جان کسی کز غم او دل شادم
نازنینی که اگر سرو چو گل در قدمش
می فتد می رود از پیش که من آزادم
آشتی می کند و جنگ ز سر می گیرد
[...]

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰
ای که رفتی و نرفتی نفسی از یادم
خاک پای تو چو گشتم چه دهی بر بادم؟
پس ازین پیش من از جور مکن یاد، که من
تا غلام تو شدم زین دگران آزادم
چند پرسی تو که: از عشق منت حاصل چیست؟
[...]

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١١۴ - وله ایضاً
این منم باز که در باغ بهشت افتادم
وز سفر کآن بحقیقت سقرست آزادم
این نه خوابیست که می بینم اگر پنداری
کز پس آنهمه اندوه چنین دلشادم
گر چه بیداد فلک بود ولی شکربرآنک
[...]

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٧٨
این منم باز که در باغ بهشت افتادم
وز سفر کان بحقیقت سقرست آزادم
این بخوابست که میبینم اگر بیداری
که پس آنهمه اندوه چنین دلشادم
دستگیر ار نشدی حق که توانستی خاست
[...]

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٠١
خردم راه قناعت بنمود از سر لطف
جز بر آنراه که او گفت قدم ننهادم
منم آن آب قناعت زده بر آتش حرص
که سراسر کره خاک نماید بادم
شد چو طفلان دلم از محنت شاگردی سیر
[...]

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۹
باز در عشق یکی دل به غلامی دادم
خواجه را گو که بیاید به مبارکبادم
بنده را از تو چه جای گله، آزادیهاست
هست جای گله وقتی که کنی آزادم
تو چه شاخ گلی و بی تو مرا رخ شده زرد
[...]

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۵
آنکه هرگز نرود یک نفسی از یادم
نکند یک شبی از وصل رخش دلشادم
خاک راهش شدم از آتش دل در غم او
برد آب رخم و داد کنون بر بادم
مرغ زیرک بدم اندر همه دانش لیکن
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکَنی بنیادم
مِی مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷
فاش میگویم و از گفتهٔ خود دلشادم
بندهٔ عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایرِ گلشنِ قدسم چه دهم شرحِ فراق؟
که در این دامگَهِ حادثه چون افتادم
من مَلَک بودم و فردوسِ بَرین جایَم بود
[...]

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۱۷ - و له ایضا
آب کز دیده روان شد ببرد بنیادم
آتش عشق تو چون خاک دهد بر بادم
دیده خون ریز که چون مردم دریایی چشم
بهر دردانه به دریای محیط افتادم
مردم از گریه ی من غرقه دریای غمند
[...]

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۱۸ - و له ایضا
تا دل خسته به دست سر زلفت دادم
کمر بندگی ات بسته ام و آزادم
آخر ای ماه پریچهره به فریادم رس
کز هوایت ز فلک میگذرد فریادم
گر کسی از غم هجران تو شادی طلبد
[...]

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۹۹ - خواجه حافظ فرماید
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
داد تشریف بهار و دل ازان شد شادم
که دگر کرد زحمالی رخت آزادم
چند اندر دکه آش پزان بنشینم
[...]

فضولی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » ترکیب بند
دوش از پرده ناموس برون افتادم
یافتم فرصت و این راز برو بگشادم

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۴۱
پس رفتم و این غزل به دستش دادم
و اندر ره معذرت به خاک افتادم

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۴۱
پس رفتم و این غزل به دستش دادم
و اندر ره معذرت به خاک افتادم

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۱۰۸
عالم بیخبری بود بهشت آبادم
تا به هوش آمدم از عرش به فرش افتادم
