گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۲

 

رخ بپوشید و جگر میسوزدم

آتش پنهان بتر میسوزدم

خانه‌ گر از آب سازم چون حباب

آه دل دیوار و در میسوزدم

یاد آن لب، دل که خون آلود ازوست

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۰

 

من برین در بنده‌ام تا زنده‌ام

تا چنینم بندهٔ پایبنده‌ام

گفته می‌ریزم همین دم خون تو

بی همین ار زنده‌ام ارزنده‌ام

مردم از گریه به اندوه نوی

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۴

 

من ز بویش بی‌خود و دیوانه‌ام

گه به مسجد گاه در میخانه‌ام

فتنهٔ آن غمزهٔ عاشق‌کشم

کشت آن نرگس مستانه‌ام

تا به آن جان و جهانم آشنا

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۶

 

نیست جز غم بینو خوردن دیگرم

گر دهی سوگند بالله میخورم

من سگ کوی تو آنگه عار ازین

گر از آن کمتر نیم زین کمترم

خاک پایت بر سر من منتی است

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۱

 

بار اشکم دید و شد بر من رحیم

سائلان را دوست میدارد کریم

بر بناگوشت ز مسکینی دو زلف

هر دو می افتند بر بالای سیم

چشم مستت ترک یک لخت است لیک

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۲

 

ای غمت آرام جان عاشقان

از تو پر شادی جهان عاشقان

خال مشکینت سواد الوجه ماست

این بود بر رخ نشان عاشقان

بر زبانها ذکر نامت رفت حیف

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۸

 

خاک پایت دوست دارد روی من

نیست عیب ای دوستان حب الوطن

خاک گشتم این سخن چندان رقیب

در دهن داری که خاکت در دهن

آرزوی ماست زلفت بشکنش

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۵

 

روی او از زلف دیدن می‌توان

گل شب مهتابه چیدن می‌توان

گرچه زلف او ز سر تا پا جفاست

این جفا از وی کشیدن می‌توان

کشتی مرغی که باشد خانگی

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۹

 

سرو می ماند به قد یار من

ز خاک پای سرو از آن رو شد چمن

می کنند از لطف خود با تو حدیث

غنچه و سوسن زبان بین و دهن

گل ترا و او مرا یار عزیز

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۱

 

ای حریم کعبه دل کوی تو

قبلفندان مقبل روی تو

گوشه گیران کرده در محرابها

همچو چشمت مستی از ابروی تو

پارسا چندین نگبر در دماغ

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۰

 

دل سوی او رفت جان هم گو برو

جان و سر گو در سر دلجو

گر سر شوریده چون گو برفت

برو بر سر چوگان زلفش گو

تا نیفتد راز ما برروی روز

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۵

 

ای لب و گفتار تور شیرین همه

گرد رویت خال و خط مشکین همه

خوش نمودت خال پیش خط ولی

عارضت خوشتر نماید زین همه

گرچه با خال و خطت جان سوختی

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۳

 

دل ز باران کهن برداشتی

چیست چندین جنگ پیش از آشتی

زنده ام پنداشتی در هجر خویش

این چنینم کشتی پنداشتی

گفتم از خاک رهم انگار کم

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۸

 

عاشقی و بی دلی بیدلبری

این همه دارم غربی بر سری

آب چشمه من که عین مردمیست

ننگرد در حال من گر ننگری

این همه باران محنت خود مرا

[...]

کمال خجندی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode