سرو می ماند به قد یار من
ز خاک پای سرو از آن رو شد چمن
می کنند از لطف خود با تو حدیث
غنچه و سوسن زبان بین و دهن
گل ترا و او مرا یار عزیز
صحبت بوسن به از صد پیرهن
زلف تو دائم رسن تابی کند
تا کشد دلها از آن چاه ذقن
نقل جان افشان ز لب بر خوان عشق
باز شوری در نمکدانها نکن
تا نمی آیی تو پیش عاشقان
عاشقانرا جان نمی آید بتن
خواهشت دل بود بردی از کمال
جان من دیگر چه می خواهی ز من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و شکوه محبوبهاش اشاره میکند و از تأثیر او بر طبیعت و دل عاشقان سخن میگوید. او به تماشای سرو و چمن میپردازد که به خاطر زیبایی یار، جان تازهای گرفتهاند. شاعر همچنین از گفتگو با گلها و عشق صحبت میکند و میگوید که حضور محبوبش برای عاشقان حیاتبخش است. از آنجا که محبوبش هنوز نیامده، عاشقان از دیدنش بیقرارند و شاعر از او میخواهد که خود را به آنها معرفی کند. در پایان، شاعر به این نکته اشاره میکند که عشق و زیبایی محبوب، همه چیز اوست و میخواهد بداند دیگر چه چیزی از او لازم است.
هوش مصنوعی: سرو به زیبایی قد یار من باقی میماند و به همین دلیل، از خاک پای سرو به آن چمن تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: آنها با نیکی خود به تو داستان گل و غنچه را میگویند و به زیبایی لبها و گفتار تو اشاره میکنند.
هوش مصنوعی: عشقت به اندازهای برایم ارزشمند است که بودن کنار تو را به همه چیز دیگری ترجیح میدهم، حتی به زیبایی و زینتهای ظاهری.
هوش مصنوعی: زلف تو همچون ریسمانی است که دائماً تاب میخورد و دلها را به سمت خود میکشد، گویی انسانها را از چاه ناامیدی بیرون میآورد.
هوش مصنوعی: از لبان کسی که عشق را میخواند، حرفهای ناب و دلانگیزی به گوش میرسد؛ اما توصیه میشود که شور و شوق بیمورد را در میان آنها نپراکنیم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو به عاشقان نمیرسی، زندگی به آنها طراوت و خوشی نمیدهد.
هوش مصنوعی: خواستهات دل من بود که از کمال و تمام جانم برداشتید، حالا چه چیزی دیگر از من میخواهید؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کشتیی بر آب و کشتیبانش باد
رفتن اندر وادیی یکسان نهاد
نه خله باید، نه باد انگیختن
نه ز کشتی بیم و نه ز آویختن
چرخ پنداری بخواهد شیفتن
زان همی پوشد لباس پر دَرَن
شاخ را بنگر چو پشت دل شده
برگ را بنگر چو روی ممتحن
ابر آشفته برآمد وز دمن
[...]
این دل و جان طبیعت سنج را
یک زمان از می طریقت سنج کن
دوستان را بند گردان از وفا
ورنه باری از جفا دشمن من
چون نکردی یک زبانی لاله وار
ده زبانی نیز چون سوسن مکن
بد خوئی با هیچ کس هرگز مکن
[...]
آب بنمایم ز وهم خویشتن
رازها دانم بسی زین بیش من
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.