گنجور

 
کمال خجندی

دل ز باران کهن برداشتی

چیست چندین جنگ پیش از آشتی

زنده ام پنداشتی در هجر خویش

این چنینم کشتی پنداشتی

گفتم از خاک رهم انگار کم

لطف کردی بیش از آن انگاشتی

شکر نعمتهای تو کز درد و غم

هیچ رفتم بینوا نگذاشتی

عشق ورزیدی سزا دیدی کمال

تخم محنت کاشتی برداشتی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عراقی

پیش ازینم خوشترک می‌داشتی

تا چه کردم؟ کز کفم بگذاشتی

باز بر خاکم چرا می‌افگنی؟

چون ز خاک افتاده را برداشتی

من هنوز از عشق جانی می‌کنم

[...]

حکیم نزاری

محنتم آسوده کی بگذاشتی

قسمتم مهلت ندادی چاشتی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه