مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸۸ - بیان آنک عهد کردن احمق وقت گرفتاری و ندم هیچ وفایی ندارد کی لو ردوالعادوا لما نهوا عنه و انهم لکاذبون صبح کاذب وفا ندارد
عقل را باشد وفای عهدها
تو نداری عقل رو ای خربها
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱۷ - مثال دیگر هم درین معنی
در پی تعبیر آن تو عمرها
میدوی سوی شهان با دها
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۷ - رفتن ذوالقرنین به کوه قاف و درخواست کردن کی ای کوه قاف از عظمت صفت حق ما را بگو و گفتن کوه قاف کی صفت عظمت او در گفت نیاید کی پیش آنها ادراکها فدا شود و لابه کردن ذوالقرنین کی از صنایعش کی در خاطر داری و بر تو گفتن آن آسانتر بود بگوی
گفت رگهای مناند آن کوهها
مثل من نبوند در حسن و بها
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴۲ - تفسیر انی اری سبع بقرات سمان یاکلهن سبع عجاف آن گاوان لاغر را خدا به صفت شیران گرسنه آفریده بود تا آن هفت گاو فربه را به اشتها میخوردند اگر چه آن خیالات صور گاوان در آینهٔ خواب نمودند تو معنی بگیر
زان یکی درد او ز جمله دردها
وا رهد پا بر نهد او بر سها
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۶۸ - فرستادن عزرائیل ملک العزم و الحزم را علیهالسلام ببر گرفتن حفنهای خاک تا شود جسم آدم چالاک عیلهالسلام و الصلوة
لطف مخفی در میان قهرها
در حدث پنهان عقیق بیبها
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۹ - بیان اتحاد عاشق و معشوق از روی حقیقت اگر چه متضادند از روی آنک نیاز ضد بینیازیست چنان که آینه بیصورتست و ساده است و بیصورتی ضد صورتست ولکن میان ایشان اتحادیست در حقیقت کی شرح آن درازست و العاقل یکفیه الاشاره
نان تو شد از چه ز عشق و اشتها
ورنه نان را کی بدی تا جان رهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۹ - در بیان آنک نقض عهد و توبه موجب بلا بود بلک موجب مسخ است چنانک در حق اصحاب سبت و در حق اصحاب مایدهٔ عیسی و جعل منهم القردة و الخنازیر و اندرین امت مسخ دل باشد و به قیامت تن را صورت دل دهند نعوذ بالله
نقض میثاق و شکست توبهها
موجب لعنت شود در انتها
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۱۲ - جواب گفتن روبه خر را
آینه بینقش شد یابد بها
زانک شد حاکی جمله نقشها
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۳۷ - باز جواب گفتن آن کافر جبری آن سنی را کی باسلامش دعوت میکرد و به ترک اعتقاد جبرش دعوت میکرد و دراز شدن مناظره از طرفین کی مادهٔ اشکال و جواب را نبرد الا عشق حقیقی کی او را پروای آن نماند و ذلک فضل الله یتیه من یشاء
عزت مخزن بود اندر بها
که برو بسیار باشد قفلها
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۳۷ - باز جواب گفتن آن کافر جبری آن سنی را کی باسلامش دعوت میکرد و به ترک اعتقاد جبرش دعوت میکرد و دراز شدن مناظره از طرفین کی مادهٔ اشکال و جواب را نبرد الا عشق حقیقی کی او را پروای آن نماند و ذلک فضل الله یتیه من یشاء
غیر این معقولها معقولها
یابی اندر عشق با فر و بها
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۶۲ - حکایت عیاضی رحمهالله کی هفتاد غزو کرده بود سینه برهنه بر امید شهید شدن چون از آن نومید شد از جهاد اصغر رو به جهاد اکبر آورد و خلوت گزید ناگهان طبل غازیان شنید نفس از اندرون زنجیر میدرانید سوی غزا و متهم داشتن او نفس خود را درین رغبت
لیک بر مقتل نیامد تیرها
کار بخت است این نه جلدی و دها
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۷۸ - مجرم دانستن ایاز خود را درین شفاعتگری و عذر این جرم خواستن و در آن عذرگویی خود را مجرم دانستن و این شکستگی از شناخت و عظمت شاه خیزد کی أَنا أَعْلَمُکُمْ بِاللَّهِ وَ أَخْشیکُمْ لِللَّهِ وَ قالَ اللهُ تَعالی إِنَّما یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبادِهِ العُلَماءُ
عفوها هر شب ازین دلپارهها
چون کبوتر سوی تو آید شها
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱ - تمامت کتاب الموطد الکریم
حرفگو و حرفنوش و حرفها
هر سه جان گردند اندر انتها
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۵۱ - جواب گفتن آن قاضی صوفی را
جمله دنیا را پر پشه بها
سیلیی را رشوت بیمنتها
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۵۴ - قال النبی علیه السلام ان الله تعالی یلقن الحکمة علی لسان الواعظین بقدر همم المستمعین
شب چو روز رستخیز آن رازها
کشف میکرد از پی اهل نهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۵ - قصهٔ آن گنجنامه کی پهلوی قبهای روی به قبله کن و تیر در کمان نه بینداز آنجا کی افتد گنجست
که بدین سان گنجنامهٔ بیبها
چون فتاده ماند اندر مشقها
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۷ - رجوع کردن به قصهٔ قبه و گنج
قوم معکوساند اندر مشتها
خاکخوار و آب را کرده رها
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۴ - بیان استمداد عارف از سرچشمهٔ حیات ابدی و مستغنی شدن او از استمداد و اجتذاب از چشمههای آبهای بیوفا کی علامة ذالک التجافی عن دار الغرور کی آدمی چون بر مددهای آن چشمهها اعتماد کند در طلب چشمهٔ باقی دایم سست شود کاری ز درون جان تو میباید کز عاریهها ترا دری نگشاید یک چشمهٔ آب از درون خانه به زان جویی که آن ز بیرون آید
سوی کفرش آورد زین عشوهها
آن جوال خدعه و مکر و دها
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۷ - رفتن قاضی به خانهٔ زن جوحی و حلقه زدن جوحی به خشم بر در و گریختن قاضی در صندوقی الی آخره
گر نشد غره بدین صندوقها
همچو قاضی جوید اطلاق و رها
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۳ - متوفی شدن بزرگین از شهزادگان و آمدن برادر میانین به جنازهٔ برادر کی آن کوچکین صاحبفراش بود از رنجوری و نواختن پادشاه میانین را تا او هم لنگ احسان شد ماند پیش پادشاه صد هزار از غنایم غیبی و غنی بدو رسید از دولت و نظر آن شاه مع تقریر بعضه
خانه تنگ آمد ازین گهوارهها
طفلکان را زود بالغ کن شها