گنجور

 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۲

 

در جهانی کاو متاع فخر او باشد غرور

اهل او ناچار گردد طالب فسق و فجور

در حقیقت آدمی انسان عین واجب است

این دو عالم را دو چشمی دان تو بر وجه ظهور

رسم و عادت از فقیران خواستن محض خطاست

[...]

۱۱ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۴

 

غرق دریای گنه کردند مغفورم هنوز

صد شکست از دار خوردم لیک منصورم هنوز

رفتم از دل ها ولیکن در زبان ها مانده ام

همچو عنقا گم شدم از چشم و مذکورم هنوز

با وجود آن که صبح صادق از من می دمد

[...]

۹ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۵

 

نیست راهی خنده را بر آن لب میگون هنوز

وانگردیده است از هم غنچهٔ مضمون هنوز

در شب معراج پا بر آسمان بنهاده بود

بار منت می کشد بر دوش خود گردون هنوز

تخم حسرت سبز شد بر خاک ما اما نکرد

[...]

۵ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۸

 

با چنین دل چون توانم کرد جانان را سپاس

من که از تن جان و جانان را ز جان سازم قیاس

دانش خود دانش پروردگار خود [یکی] است

نیست فرقی در میان خودشناس و حق شناس

نیستم هرگز گمان آن که در این کارگاه

[...]

۷ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۱

 

پای انداز ز پا افتاده دامان است بس

دستگیر دست کوتاهان گریبان است بس

در طریق آخرت دنیا نمی آید به کار

زاد این ره تا قیامت عهد [و] پیمان است و بس

هیچ دستی بر گریبان فلک راهی نیافت

[...]

۹ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۳

 

کاکل خود را ببین از پیچ و تاب ما مپرس

طالع بیدار خود را بین ز خواب ما مپرس

لب ببند از گفتگو درسی ز حال ما بگیر

جز خموشی نیست حرفی از کتاب ما مپرس

سینهٔ بریان دل مجروح چشم تر مزه است

[...]

۱۰ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۷

 

ساقیا در گرد کن جام پیاپی زود باش

نشئه دیگر می‌دهد می بر سر می زود باش

شعله‌ای از عشق پیدا کن که پیری می‌رسد

بر فروز آتش که آمد موسم دی زود باش

انتقام ناز او از ما فقیران می‌کشی

[...]

۶ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۸

 

سبزهٔ خط گو دمید آشفته چون سنبل مباش

بیش از این در قید زلف و پیچش کاکل مباش

از هزاران بی وفا عاشق چه حاصل عشق را

باغ باید سبز گو تعریف گر بلبل مباش

تیغ همت تیز می باید که در قتل عدو

[...]

۵ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۹

 

پر کن از خون جام، صهبا گر نباشد گو مباش

شیشه دل کافیست مینا گر نباشد گو مباش

تن ز جان و دل ز غیر دوست خالی می‌کنیم

خواب را در چشم ما جا گر نباشد گو مباش

آسمان کوه است و عالم کهف این کوه بلند

[...]

۶ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۰

 

چرخ با ما دل مصفا گر نباشد گو مباش

آینه زنگی مجلا گر نباشد گو مباش

شهسوار راه غم را دل به منزل می‌برد

در طریق دوستی پا گر نباشد گو مباش

چون بود همخانه دشمن خانه ویران بهتر است

[...]

۶ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۹

 

یار ما بنمود رو شد در حجاب از پرتوش

طرفه شمع است این که می گردد بتاب از پرتوش

زینهار ای دل صفات از ذات او خارج مدان

نیست غیریت میان آفتاب از پرتوش

کرد عالم را بنا و جلوه ای در کار کرد

[...]

۱۰ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۵

 

کو چنان حالی که سازد از چنین حالم خلاص

[یا که ] پروازی که سازد از پر و بالم خلاص

باد عالی پایهٔ ادبار یارب زان که او

کرد بی منت ز منت های اقبالم خلاص

طالب آن هندوم کز یک کف خاکستری

[...]

۷ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳

 

در جهان هرگز دلا منشین ز پای احتیاط

در بهشت جاودان خالی است جای احتیاط

دولت دنیا و عقبی هر دو می آید به دست

سایه ای بر هر که اندازد همای احتیاط

دزد از هر سو کمین دارد خبردار ای رفیق

[...]

۷ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۶

 

می رود آخر چو از تن پس ز تن جان را چه حظ

خانه گر از لعل و یاقوت است مهمان را چه حظ

خلق را عید است امروز از تماشای رخت

ای به قربان تو گردم چشم حیران را چه حظ

از لب شکرفشانت وز نگاه چشم مست

[...]

۷ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۷

 

خویش را یکبارگی تا سختم از دل وداع

از میان ما و او برخاست رسم انقطاع

[ذره ای] تا مهر دنیا هست یاران را به دل

دایماً در کار خواهد بود آیین نزاع

بس خنک بربسته زاهد بر سرش عمامه را

[...]

۶ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۰

 

بر کف آیینه نه دستی دگر بردار ایاغ

خوش نباشد بی می و محبوب رفتن سیر باغ

در محبت هر که گردد گرم سوزد جان ما

خویش را پروانه زد بر شمع ما را کرد داغ

وقت مردن ما به بوی زلف او جان داده ایم

[...]

۵ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۱

 

پیش رویش کرد پنهان مهر در روزن چراغ

کی تواند شد بلی چون روز شد روشن چراغ

لاله را گر در چمن بینی یقین دان لاله نیست

داغ های رفتگان گل کرده در گلشن چراغ

در جهان اکثر که می بینیم دل افسرده اند

[...]

۵ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۴

 

ماه ما بالذات یک ماه است و اسما مختلف

شمس یک شمس است لیک امروز فردا مختلف

ز اختلافات نمود دهر احول بین مشو

هست دیبا یک بساط و نقش دیبا مختلف

در تجلی وحدت صرف است ما زان بی خبر

[...]

۹ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۰

 

گریه را سرکرد چشمم باز طوفان کرد عشق

کاسهٔ آب دلم را بحر عمان کرد عشق

سوخت ما را گرچه از غم لیک جانان را گداخت

کس به تن هرگز نسازد آنچه با جان کرد عشق

باعث تشویش معشوق است جوش عاشقان

[...]

۸ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۱

 

لاله و صد برگ رعنا نیست در گلزار عشق

داغ نومیدی است زیب گوشهٔ دستار عشق

بس کساد افتاده است این جا قماش خودنما

نیست سودا غیر ترک خویش در بازار عشق

سوختن کشتن به آب انداختن بر هم زدن

[...]

۸ بیت
سعیدا
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
 
تعداد کل نتایج: ۱۳۹