یار ما بنمود رو شد در حجاب از پرتوش
طرفه شمع است این که می گردد بتاب از پرتوش
زینهار ای دل صفات از ذات او خارج مدان
نیست غیریت میان آفتاب از پرتوش
کرد عالم را بنا و جلوه ای در کار کرد
عکس ها افتاد بر روی نقاب از پرتوش
چون نسیمی مو پریشان کرد و بر گلشن گذشت
بر زمین افتاد سنبل شد گلاب از پرتوش
کرد جا در سینهٔ آهو خیال زلف یار
گشت خون در نافهٔ او مشک ناب از پرتوش
داد عکس خویش را بر مردم آبی نشان
قصر حوران است در چشم حباب از پرتوش
از حیا خود را تماشا کرد و خوی بر رخ دمید
تا قیامت گوهرافشان شد سحاب از پرتوش
بر چه سیماب روزی یوسف ما دیده بود
تا به حالا هست او در اضطراب از پرتوش
نیک و بد کی بود چون شد مظهر او آدمی
خیر و شر آمد یکایک در حساب از پرتوش
طرفه مطلوبی سعیدا در کنار آورده ای
کآسمان را داغ دل شد آفتاب از پرتوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.