گنجور

 
سعیدا

در جهان هرگز دلا منشین ز پای احتیاط

در بهشت جاودان خالی است جای احتیاط

دولت دنیا و عقبی هر دو می آید به دست

سایه ای بر هر که اندازد همای احتیاط

دزد از هر سو کمین دارد خبردار ای رفیق

نیست تدبیری متاعت را ورای احتیاط

تا مس خود را توانی کرد زر اول بیا

یادگیر از خرده بینان کیمیای احتیاط

نیست بر آزادگان اندیشه ای از کفر و دین

بینوایان را کجا باشد نوای احتیاط

می توانی توبهٔ اشکسته را کردن درست

گر کنی در کار دایم، مومیای احتیاط

عیب من در این غزل کردن سعیدا خوب نیست

گفته ام من این غزل را از برای احتیاط