صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۶
از پس عمری که بگشود آن جفا جو دیده را
روی ما بیدار کرد آن فتنه خوابیده را
نرم کن یا رب دلش را کز جدایی بگذارد
جز دعا نتوان نمودن دلبر رنجیده را
شیوه بلبل بود فریاد از روز نخست
[...]
صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۷
آشنا منما به گیسوی پریشانه شانه را
آگه از سر دل خلقی مکن بیگانه را
دل به خال کنج ابرویت قانعت کرده است
مرغ من دیگر ندارد میل آب و دانه را
اشک چشمم باعث آبادی تن گشته است
[...]
صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۹
تلخی صبر است بس بر طبع شکر ریز ما
شور شیرنی نمیخواهد به سر پروز ما
سر به جز آغوش زانو جا نمیجوید دگر
بار دوش کس نگردد بعد از این شبدیزما
شش جهت رانی همین شد ز ابر مژگان عرصه تنک
[...]
صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
اختلاف اهل دل خوبس اهل دل کجاست
آنکه حل سازد یکی از این همه مشکل کجاست
روزگاری شد که سرگردان دشت حیرتم
یک نفر پیدا نشد تا گویدم منزل کجاست
غرقه در دریای خودبینی شدم دردا که نیست
[...]
صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
خندهات نوش لب ز آب بقا شیرینتر است
نزد ما نفرین تلخت از دعا شیرینتر است
ایمنی جستن ز استغنا طریق ابلهی است
خواب راحت بر سریر بوریا شیرینتر است
غیر نخوت نیست نان در سفره ابنای دهر
[...]
صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱
جلوه گر گردد چو حسن او را جفایی لازمست
عشق چون شد پرده در او را وفایی لازمست
منع دل ای همسفر از ناله بیجا مکن
کاروان عشق را بانگ درائی لازمست
در طریق دل رفیقی بهتر از توفیق نیست
[...]
صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
در سر کوی وفا عشاق را منزل یکیست
گر کم و بیشت تخم معرفت حاصل یکیست
کن گذر در قتلگاه عشق او بنگر به خون
هر قدم بس کشتهها افتاده و قاتل یکیست
ناله گوناگون گر از دل میرسد نبود عجب
[...]
صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳
کشتن منصور نزد عاشقان دشوار نیست
چون کند عاشق که در این دوره دیگر دار نیست
در قفس مردن بود خوشتر چه از جور و رقیب
فرصت نالیدنی دیگر در این گلزار نیست
با خیال دوست بودن عین وصلست و نشاط
[...]
صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳
طره صیادی مرا در زلف خود زنجیر کرد
تار مویش را به سحر غمزه طوق شیر کرد
دره دره آنچه در هستی بود در بند اوست
عشق را نازم که آخر تا کجا تاثیر کرد
بسکه دیر آمد بسر وقت دلم داغ غمش
[...]
صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
هر زمان بویی از آن جعد سمنسا میرسد
تازه جانی بر روان مرده ما میرسد
شکوه از جور تو کردن دلپسند عقل نیست
خیر محض است آنچه از مولی به مولی میرسد
در بر نادان جفا باشد ولی عین وفاست
[...]
صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳
تا مرا گردن به طوق آشنایی بستهاند
روز و شب انجام کارم با جدایی بستهاند
هر چه با ما بیوفایی میکنی جرم تو نیست
جمع دنیا را ز روی بیوفایی بستهاند
دل بهر نو عاشقی مسپار کاین ناپختگان
[...]
صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴
چینیان در چین گر از زلف تو چینی داشتند
بر جبین در چین ز بوی مشک چینی داشتند
از مگس شکر فروشانرا محالست ایمنی
زانکه صاحب خرمنان هم خوشهچینی داشتند
خواری احباب خود بنگر که در روز فراق
[...]
صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
من نمیگویم چرا با دوستانت کین بود
خود بگوی ای نازنین شرط محبت این بود
حال دلهای شهیدان غمت از لاله پرس
کوس راپایش ز داغ دوستی رنگین بود
تیر تو نگذاشت دیگر آرزویی در دلم
[...]
صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
تنک بر جان در گلو راه نفس کی میشود
ای خدا این مرغ بیرون از قفس کی میشود
هر که چون عنقار جوی بینشانی آب خورد
همنشین و همدم اهل هوس کی میشود
آفتاب آسا کسی کاندر سپهرش منزلست
[...]
صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
از قفس راندی و گفتی رو که آزادی دگر
تا مرا سازی اسیر دام صیادی دگر
بهر من آسودگی در بند بهتر حاصل است
تا نیفتد دیدهام بر سرو آزادی دگر
با همه سرعت مگر چون من به زلفت شد اسیر
[...]
صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳
هر چه خواهی بر من ای دنیا ز تلخی تنگ گیر
هی به قصد شیشه دلهای نازک سنگ گیر
تا توانی یا لئیمان گرم کن طرح و فاق
تا توانی یکدلی را بر ضعیفان تنگ گیر
من نه از مهرت شوم خوشدل نه از قهرت ملول
[...]
صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸
ترک دین و دل نمودم ترک جان هم میکنم
غیر عشقت هر چه باشد ترک آن هم میکنم
گر تو صیاد منی آزردگی در دام نیست
در قفس سیر و صفای گلستان هم میکنم
همچنان کز دل زدودم ز نک مهر غیر را
[...]
صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵
شد از آن روزی که صحرای جنون ماوای من
کرد شهوت همچو قیس عامری سودای من
آنکه در ملک جنون سر داد مجنون را چو من
محو و حیرانست پیش طلعت لیلای من
بارها راند از در خویشم ولیکن عاقبت
[...]
صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲
مردم از تیر بلایت امتحانم میکنی
هر زمان بر ناوک جوری نشانم میکنی
من که هرگز مرغ امیدم نزد بال و پری
با چه تقصیری برون از آشیانم میکنی
چون مرا بر درگه لطف نمودی آشنا
[...]