گنجور

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

یارب از پیمانه صحبت شرابی ده مرا

از لب جان بخش اهل دل کبابی ده مرا

سینه ام یک ذره خالی نیست از اندوه و غم

خانه تاریک دارم آفتابی ده مرا

غنچه ام افسرده گردیدست از بی شبنمی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

شاد کن از وصل یارب جان افگار مرا

صحت کامل عنایت ساز بیمار مرا

چون کمان روزی که پشت من ز پیری خم شود

حلقه گوش جوانان ساز گفتار مرا

چشم زارم را مطیع نفس بی پروا مکن

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

غنچه خسبی باشد از سیر چمن آئین ما

بر سر ما بس بود شاخ گل بالین ما

پای خواب آلود ما در زیر دامن سرمه گشت

کوه در فریاد شد چون کبک از تمکین ما

عکس ما آئینه ها را کرد باغ دلگشا

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

چشم یارم خواب و سنگین است بیداری مرا

می کشم داروی بیهوشی است هشیاری مرا

بوی پیراهن به کنعان رفت پیش از کاروان

جا دهد در دیده منزل سبکباری مرا

از ندامت پشت دستم گرچه روی دست شد

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

بی‌لبت شد سنگباران بر لب پیمانه‌ها

می‌پرستان خاک می‌لیسند در میخانه‌ها

هرکه ما را سوخت شمعی بر مزار خویشتن

آید این آواز از خاکستر پروانه‌ها

از معلم کودکان گیرند تعلیم جنون

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

بر سر بالینم ای خضر مسیحا دم بیا

رفته ام از خود بیا ای عیسی مریم بیا

بهر پابوست جبینم انتظاری می برد

کعبه مقصد بیا ای قبله عالم بیا

غنچه های داغ بر اعضای من گل کرده است

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

کوه پهلو بر زمین ماند ز بار درد ما

چرخ را سازد مشبک تیر آه سرد ما

کهربا خود را نهان سازد به زیر برگ کاه

گر بگیرد پرده از رخسار رنگ زرد ما

فوطه زاری شود در باغ طوق قمریان

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

ای بهارت را گل خودرو گریبان‌پاره‌ها

خار دیوار گلستانت صف نظاره‌ها

گرم‌رفتاران ز عالم رخت هستی برده‌اند

برق گرد کاروان شد از وطن آواره‌ها

نسبت عشاق چون یوسف خطا باشد ز جرم

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

حرص افزون می شود از مرگ ما افلاک را

می شمارد دام رزق دیده خود خاک را

دشمنی با سرکشان کردن سر خود خوردن است

زیر دست شعله سازد صف کشی خاشاک را

پا ز حد بیرون نهادن قطع پیوند خود است

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

سایه از بی تابیم سیلی زند مهتاب را

اضطرابم جان درآرد کشته سیماب را

می شود خصم قوی از چرب و نرمی زیر دست

می کند پامال خود یک قطره روغن آب را

بر ضعیفان بیشتر می آید از دوران شکست

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

می خورد خون جگر در بزم ما مهمان ما

شیشه و ساغر تهیدست است در دوران ما

از تردد پای خود بر یکدیگر پیچیده ایم

دست ما عمریست کوتاه است از دامان ما

گردبادیم از رفیقان لیک دورافتاده ایم

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

تیره بختی گفت در گوش خطش راز مرا

کرد روشن عاقبت این سرمه آواز مرا

سیر از خود رفتن من می دهد بوی وداع

کرده اند از نکهت گل بال پرواز مرا

تهمت نقصان پر و بال مرا از کو تهیست

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

می دهد هر دم فریب آن نرگس جادو مرا

می کند آخر بیابان مرگ این آهو مرا

صورت او نقش بندد هر کجا پهلو نهم

خامه نقاش باشد در بدن هر مو مرا

اهل دل را صحبت دنیاپرستان آفتست

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

ای خط سبزت بهار محشر آواره‌ها

سنبل زلفت کمند گردن نظاره‌ها

در چمن ای شعله‌خو تا عزم رفتن کرده‌ای

شمع روشن کرده‌اند از مقدمت فواره‌ها

کوکبم را نیست آرامی ز گردش‌های چرخ

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

هجرش آخر کرد خرم جان افگار مرا

عاقبت این درد صحت داد بیمار مرا

از چمن بیرون نخواهم برد مژگان درشت

تا نسازد گل به دامن باغبان خار مرا

دامن پر سنگ اینجا همچو کوه ایستاده ام

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

ای به یادت چشمه زمزم در کاشانه‌ها

کعبه افتادگانت آستان خانه‌ها

خانه بر دوشم به شمعی انتظاری می‌کشم

بوریای کلبه‌ام باشد پر پروانه‌ها

اهل همت را نظر امروز بر دست گداست

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

جانب ما دیده را وا کرده پوشیدن چرا

آشنایی کردن و بیگانه گردیدن چرا

چرخ را در ناله آرد تیر آه خستگان

از نظر افتادگان را دیر پرسیدن چرا

سرمه بیگانه را در چشم خود جا داده یی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

ای ز رویت درگرفته شمع‌ها در خانه‌ها

انجمن‌ها هر طرف از مرده پروانه‌ها

یاد عمر رفته خود هرکه باشد می‌کند

نیست غیر از ذکر زلفش بر زبان شانه‌ها

عشرت ایام در دوران ما شد منتهی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

نیست از تسبیح سیری سبحه زهاد را

حرص مژگان است چشم دام این صیاد را

گردن تسلیم دارد تیغ سوهان بر قفا

می کند کوته زبان خنجر جلاد را

آشنایان راست کوشش بر هلاک یکدگر

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

در دل ما گر نمی آیی به چشم ما بیا

از محیط اندیشه داری بر لب دریا بیا

خاک در چشمم زند نظاره همچون گردباد

ای نسیم پیرهن از دامن صحرا بیا

از طپیدن ریخت زیر دام بال و پر مرا

[...]

سیدای نسفی
 
 
۱
۲
۳
۱۲