گنجور

 
سیدای نسفی

بر سر بالینم ای خضر مسیحا دم بیا

رفته ام از خود بیا ای عیسی مریم بیا

بهر پابوست جبینم انتظاری می برد

کعبه مقصد بیا ای قبله عالم بیا

غنچه های داغ بر اعضای من گل کرده است

آب اگر بر آتشم می ریزی ای شبنم بیا

گرد دل برگشته یی اکنون به چشم من نشین

حج بجا آورده یی بر چشمه زمزم بیا

از غمت در خون چو مرغ نیم بسمل می طپم

زخم کاری خورده ام در سینه مرهم بیا

پله حسنت به میزان نظر باشد گران

یوسفی گر می زنی ما را به سنگ کم بیا

سیدا بزمی به خون دل مهیا کرده است

ای گل خندان بیا با چهره خرم بیا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode