ای بهارت را گل خودرو گریبانپارهها
خار دیوار گلستانت صف نظارهها
گرمرفتاران ز عالم رخت هستی بردهاند
برق گرد کاروان شد از وطن آوارهها
نسبت عشاق چون یوسف خطا باشد ز جرم
همچو گل چاک است دامان گریبانپارهها
کام دل از مردم دنیا گرفتن مشکل است
تر نمیگردد لبی از آب این فوارهها
روی گلزار تو را نبود به شبنم احتیاج
آب حسرت میچکد از دیده سیارهها
قطرههای اشک از خشکی به مژگان شد گره
میمکند انگشت خود طفلان این گهوارهها
بر سر کوی تو ما و سیدا افتادهایم
دست ما گیر از کرم ای چاره بیچارهها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زین عزا برخاست دود از آتشین رخسارهها
رخ به خاکستر نهان کردند آتش پارهها
ای خط سبزت بهار محشر آوارهها
سنبل زلفت کمند گردن نظارهها
در چمن ای شعلهخو تا عزم رفتن کردهای
شمع روشن کردهاند از مقدمت فوارهها
کوکبم را نیست آرامی ز گردشهای چرخ
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.