گنجور

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۴۳ - صفت دلبر معبر گفت

 

ای صنم گر معبری دانی

آنچه گویم بگیر تقدیرش

وصل بینم همی من اندر خواب

چون که باشد فراق تعبیرش

مسعود سعد سلمان
 

سنایی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - ترجیع در مدح تاج‌الدین ابوبکربن محمد

 

بی کوشش اجرام هنر کرد منیرش

بی گردش ایام خرد کرد خطیرش

گر ملک خرد ملک امیر تن او شد

نشگفت که تایید الاهیست وزیرش

بر چرخ عجب نیست گر از روی تفاخر

[...]

سنایی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۹ - در توحید و مناجات ومنقبت پیغمبر «ص» و امیرالمؤمنین «ع» و مدح منتجب الدین حسین بن ابوسعد ورامینی «ره» گوید

 

میری که در آفاق نیابند نظیرش

شاهی که توان خواند همی بدر منیرش

پیرایه اسلام شده بخت جوانش

سرمایه اقبال شده دانش پیرش

میری به کفایت ز وزیران جهان بیش

[...]

قوامی رازی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۰ - آگاهی خسرو از رفتن شیرین نزد فرهاد و کشتن فرهاد به مکر

 

ز بهر آن که باشد دستگیر‌ش

به دست‌اندر بود فرمان‌پذیر‌ش

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۰ - داستان بهرام با کنیزک خویش

 

بر کفل‌گاه گور شد تیر‌ش

بوسه بر خاک داد نخچیر‌ش

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۴ - اندرز گرفتن بهرام از شبان

 

چون شد آن‌روز غم عنان‌گیر‌ش

رغبت آمد به سوی نخجیر‌ش

نظامی
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۲) مناجات موسی با حق تعالی ودر خواستن او یکی از اولیا

 

چو باز آمد دریده بود شیرش

دلش خورده شکم زو گشته سیرش

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش دوم » بخش ۲ - در صفت معراج رسول صلی الله علیه و سلم

 

نیامد هیچ چیزی جای گیرش

که بود از هرچ پیش آمد گزیرش

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۲ - آغاز عشقنامۀ خسرو و گل

 

بزه کردم کمان دار و گیرش

کشیدم آنگهی در تنگ تیرش

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۷۱ - در خاتمت کتاب گوید

 

تو بودی از دو عالم ناگزیرش

بفضلت دست گیر ای دستگیرش

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸ - در معنی من عرف نفسه فقد عرف ربه فرماید

 

ز قول شرع مُردم من ز غیرش

شدم فانی ز عین دیده سیرش

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶۱ - در نمودار سرّ اعیان کل فرماید

 

بجز جانان نگنجد در ضمیرش

که جانان باشد اینجا دستگیرش

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۲ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

حقیقت سالک اینجا دید سیرش

بپرسید او ز پیر بی نظیرش

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴