الا ای شاهباز ساعد شاه
کلاهت چیست، از ماهیست تا ماه
تو بازی و کلاه تو چنانست
که ترکش نیم ترک آسمانست
اگر از سر براندازی کلاهت
نیاید هیچ چیزی بند راهت
کنون از هرچه میدانی برون آی
چو با هیچ آمدی آنگه درون آی
اگر با هیچ آیی ای همه چیز
تو باشی همچو من هیچ و همه نیز
زهی عطّار کز مشک معانی
اگر صد نافه بگشایی توانی
زبان در فشان تو مریزاد
بجز دُر از زبان تو مریزاد
سخن را سایه بر عرش مجیدست
که چون خورشید روشن آفریدست
سخن بالای این امکان ندارد
کسی منکر شود کو جان ندارد
کتاب من تماشاگاه جانست
نمودار جهان جاودانست
تماشای خرد گشت این معانی
تماشا کن بر آب زندگانی
خوشی نظّارهٔ این داستان کن
تماشای گل این بوستان کن
سخن گویان سخن بسیار گفتند
ولی نه شیوهٔ عطّار گفتند
جهان چون من سخن گویی ندیدست
که در شعردگر بویی ندیدست
ازان در شعر من اسرار یابند
که بوی از کلبهٔ عطّار یابند
چو عطّارم جهان پرمشک کردم
ز شعر تر نمد زین خشک کردم
ز دست روح جام جم چشیدم
زهر نوعی سخن درهم کشیدم
زهر در گفتم و بسیارگفتم
چو زیر چنگ شعری زار گفتم
بمعنی شعر من شعری و ماهست
خطش چون برقعی شعر سیاهست
کسی کز روی ظاهر شعر بیند
ز بحر شعر من کی قعر بیند
برون گیر از سخن راز کهن را
زبور پارسی خوان این سخن را
اگر آهسته فکر این کنی تو
بجان هر بیت را تحسین کنی تو
ببین تا ساحری به زین توان کرد
بانصافی مرا تحسین توان کرد
کسی کو چون منی را عیب جویست
همین گوید که او بسیار گویست
ولکین چون بسی دارم معانی
بسی گویم تو مشنو میتوانی
گهر آخر بدیدن نیز ارزد
چنین گفتن شنیدن نیز ارزد
برو برخوان و چون خواندی دعا کن
زمانی عیب این مسکین رها کن
جهان پر عیب و خلقی عیب جویست
که بی عیبی، خدای غیب گویست
چو من گفتم تو برخوانش تمامت
مراست این یادگاری تا قیامت
فسانه گرچه رازی معتبر بود
ولی مقصود من چیزی دگر بود
نمیدارم طمع مدح و ثنایی
ولیکن چشم میدارم دعایی
تو ای دل چند گویی چند جوشی
ترا آمد کنون وقت خموشی
جفاهایی که دیدی از فلک تو
بیک ره جمع گردان یک بیک تو
همه بر کاغذی بنویس سرباز
وزان پس کاغذت در آب انداز
نداری توخطی بر زندگانی
که میباید که جاویدان بمانی
تو چون هرگز نبودی بعد ازین هم
اگر هرگز نباشی نیست زین غم
برون از حد درین وادی پرچاه
فرو رفتند و کس برنامد از راه
رهی دورست و منزل ناپدیدار
خرد گم کرده ره دل ناپدیدار
مرا باری دل از هیبت دو نیمست
که میدانم که این کاری عظیمست
بسی سر رشتهٔ این کار جستم
بسی سر نقطهٔ پرگار جستم
مرا نگشاد حیرت این گره باز
ندیدم شه ره و ماندم زره باز
کنون چون من نه دل دیدم نه دلدار
مرا کار آمد از ناآمد کار
درین عالم که روی آوردهام من
دو عالم بادوموی آوردهام من
چو گردد روز مرگم دم گسسته
شود آن هر دو موی از هم گسسته
من آن خواهم ز عشق بی نشانی
که نامم محو گردد جاودانی
اگر نام من از دیوان بر آید
کجا تن در دهم گر جان برآید
تنم گم گشت چون جان بود غالب
شدم مغلوب چون آن بود غالب
ازین ویرانه بیرون میروم من
نمیدانم که تا چون میروم من
چومردن بود این زادن چرا بود
چو رفتن بود استادن چرا بود
چراجان با جسدانباز میگشت
چو بر حسرت بآنجا باز میگشت
کسی کو مرغ دام آب و گل شد
بران کس سرنگونساری سجل شد
جهانی خلق بین ناشاد مانده
همه از خویش در فریاد مانده
گر آسانی طلب کردیم مادام
بدشواری بسر بردیم ناکام
بزیر سایه سر داریم جمله
که سر سوی فنا آریم جمله
دلا چندین مدم چون کار افتاد
که همچون سر ترا بسیار افتاد
برو کنجی گزین و ره بدر بر
بمجهولی فرو شو ره بسر بر
کسانی کافت شهوت بدیدند
بزر مجهولی خود را خریدند
کسی دارد بعالم کار و باری
که در عالم ندارد هیچ کاری
فراغت جوی تا باشی دمی خوش
که تا آسان گذاری عالمی خوش
چو ضد در ضد ببینی تو در آغاز
بدانی قدر جسم خویشتن باز
ز عالم گر کسی فارغ بود نیک
ازو مشغول تر باشد بحق لیک
کسی داند درین ره قدر دیده
که نابینا بود کنجی گزیده
چو میبینی کزین طاس نگونسار
بلا میبارد از صد گونه هموار
اگر در عافیت ای مور در طاس
بشب آری تو قدر روز بشناس
خداوندا بلای چرخ گردان
ازین سرگشتهٔ گردان بگردان
خداوندا بسی بیهوده گفتم
فراوان بوده و نابوده گفتم
اگرچه جرم عاصی صد جهانست
ولی یک ذرّه فضلت بیش از آنست
چو مار ا نیست جز تقصیر طاعت
چه وزن آریم مشتی کم بضاعت
چو از ما اوفتاد این کار ما را
خداوندا بما مگذار ما را
دریغ بیکسان خویشتن بین
نیاز مفلسان ممتحن بین
گرانباریم ما را رایگان بخش
زیانکاری بی سرمایگان بخش
اگر ما را بخواهی کرد نومید
کرم پس با که خواهی کرد جاوید
رحیمی، خلق را معصوم گردان
ز لطف خویش نامحروم گردان
خدایا گر بصورت آدمیایم
نه ایم آگاه مشتی اعجمی ایم
چو ما هستیم مشتی نو مسلمان
براوردیم انگشتی در ایمان
ز مشتی خاک انگشتی تمامست
منه انگشت بر دیگر که خامست
کسی کو غایب از تو یکزمانست
در آن دم کافرست اما نهانست
اگر خود غایبی پیوسته باشد
در اسلام بر وی بسته باشد
حضوری بخش ای پروردگارم
که من غایب شدن طاقت ندارم
مرا از خلق برهانی توانی
چو کارم با تو افتد آن تو دانی
خدایا میروم تو رهبرم باش
حقیقت بخش جان غمخورم باش
چو گفتم مدتی افسانهٔ تو
بمردم با دلی دیوانهٔ تو
اگر طفلم مرا این بس بلاغت
که دادیم از همه عالم فراغت
مرا گر بود انسی در زمانه
بمادر بود و او رفت از میانه
اگرچه رابعه صد تهمتن بود
ولیک او ثانی آن شیر زن بود
چنان پشتی قوی بود آن ضعیفه
که پشت شرع را روی خلیفه
اگرچه عنکبوتی ناتوان بود
ولکین بر سر من پیلبان بود
نه چندانست بر جانم غم او
که بتوان کرد هرگز ماتم او
بیا تا آه ازین غم برنیارم
غمش در دل کشم دم برنیارم
چو محرم نیست این غم با که گویم
مرا او بود محرم با که گویم
گر او را ندهد اینجا آمدن دست
مرا عمری نماند، آنجا شدن هست
اگر با او رسم با او بگویم
غمی کز مرگ او آمد برویم
نبود او زن که مرد معنوی بود
سحرگاهان دعای او قوی بود
عجب آه سحرگاهیش بودی
ز هر آهی بحق راهیش بودی
چو سالی بیست هست اکنون زیادت
که نه چادر نه موزه بود عادت
ز دنیا فارغ و دولت گزیده
گرفته گوشه و عزلت گزیده
بتو آورده روی ای رهنمایش
بسی زد حلقه بر در درگشایش
تو میدانی که در درد تو چون بود
که رویش هر سحرپر اشک خون بود
بسی در گریه و در بیقراری
شبانروزی ترا خوانده بزاری
بپشتی تو عمری کار کرده
ز شوقت روی در دیوار کرده
تو بودی از دو عالم ناگزیرش
بفضلت دست گیر ای دستگیرش
تنش را خواب خوش ده در سلامت
دلش بیدار گردان تا قیامت
درون خاک او شمعی برافروز
که نه در شب فرو میرد نه در روز
ز پیش آن بهشت جاودانی
دری در گور او کن میتوانی
اگر گردیش از دنیاست قسمت
بشو از وی بیک باران رحمت
نداکردت بسی و تو شنودی
ندایی بشنوانش از خود بزودی
کفن در بر حریر خلد گردانش
لحد کن مرغزاری بر تن و جانش
بصدق دل چو بسیارت وفاداشت
امید او روا کن کو ترا داشت
مگردان از من تیمار دیده
مددهای دعای او بریده
کسی کو در دعا آرد مرا یاد
همه وقتی نگهدارش خدا باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن، شعر عطار نیشابوری است که در آن به مضامین عمیق عرفانی و اخلاقی پرداخته شده است. شاعر به ستایش علم، کلام و حقیقت میپردازد و «سخن» را به عنوان ابزاری برای درک و مشاهده معانی عمیق جهان معرفی میکند. عطار بر این باور است که شاعرانی همچون خود او توانایی بیان اسرار و معانی نهانی را دارند و از خوانندگان میخواهد تا به عمق معناهای شعرش توجه کنند.
او همچنین بر ناپایداری دنیا و عیبهای موجود در آن تأکید میکند و انسانها را به تفکر در مورد زندگی و سرنوشتشان فرامیخواند. در این شعر ، عطار به یاد محبوبهاش میافتد و غم فقدان او را ابراز میکند. او امیدوار است که دعا و یاد او در مسیر معنوی زندگیاش همواره همراهش باشد.
این شعر ترکیبی از فلسفه، معارف اسلامی و احساسات انسانی است که به خوانندگان یادآوری میکند زندگی موقتی است و انسان باید به جستوجوی حقیقت و معنا بپردازد.
هوش مصنوعی: ای شاهباز، بالهای تو چه شکوهی دارد! کلاهی که بر سر داری، از ماهی تا ماه میدرخشد.
هوش مصنوعی: تو به حدی ماهری و هنرمند هستی که کارهایت حتی به قدری بالا و بینظیر است که هیچ چیزی نمیتواند به آن برسد.
هوش مصنوعی: اگر قصد داشته باشی که با کلاهت برگردی، هیچ چیز نمیتواند مانع پیشرفت و موفقیت تو شود.
هوش مصنوعی: اکنون از تمام دانستههایت خارج شو و وقتی که به هیچ چیز نرسیدی، وارد دنیای درونیت شو.
هوش مصنوعی: اگر تو همه چیز را به دست آورده باشی، اما هنوز در درون خود حس خالی بودن را تجربه کنی، مانند من که در ظاهر هیچ دارم و در باطن همه چیز.
هوش مصنوعی: عطار، با بوی خوش مفاهیم، اگر صدها پرده هم باز کنی، میتوانی به زیبایی به آنها دست یابی.
هوش مصنوعی: زبان خود را به پراکندهگویی مشغول نکن و تنها از گنجهای باارزش کلامت بهره بگیر.
هوش مصنوعی: سخن مانند سایهای بر عرش بلند و مقدس است و همچون خورشید، روشنی و نور دارد که آن را خلق کرده است.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند انکار کند که کلامی که ارزش و روحی ندارد، واقعی نیست.
هوش مصنوعی: کتاب من مانند تماشاگاهی است که روح را به تماشای زیباییهای جاودانه جهان دعوت میکند.
هوش مصنوعی: نگاه کردن به اندیشههای خردمندانه، همچون نگریستن به تصاویری است که بر سطح آب زندگی ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: برای لذت بردن از زیبایی این داستان، به تماشای گلهای این باغ بپرداز.
هوش مصنوعی: گویندگان زیادی صحبت کردهاند و سخنان فراوانی بیان کردهاند، اما هیچکدام به شیوهی خاص و دلنشین عطّار اشاره نکردهاند.
هوش مصنوعی: در این دنیای گسترده، هیچکس را مانند من نمیتوان یافت که در گفتار و شعرش چنین ویژگی خاصی داشته باشد و طعمی تازه ارائه کند.
هوش مصنوعی: در شعر من، آنهایی که توانایی درک عمیق دارند، میتوانند از رایحه و نشانههایی که از کلبهٔ عطّار میآید، اسرار و معانی نهفته را بفهمند.
هوش مصنوعی: عطار، با شعرهای جدید و تازهای که سروده، دنیا را خوشبو و معطر کرده است. او با این اشعار، بوی خوشی را به زندگی انسانی میبخشد و از چیزهای خشک و بیروح، زیبایی و طراوت ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: از دست روح جام جم زهر را چشیدم و نوعی سخن های در هم را برکشیدم.
هوش مصنوعی: در کلامم زهر و درد بسیاری پنهان کردم، مانند نوازشی که از زیر چنگی نازک و زار برمیخیزد.
هوش مصنوعی: شعر من از زیبایی خاصی برخوردار است و چون ماه، خطی زیبا و درخشان دارد. اما محتوای آن، مانند رنگ سیاه، ممکن است غمگین و تیره باشد.
هوش مصنوعی: کسی که فقط به ظاهر شعر توجه کند، چگونه میتواند عمق و معنی واقعی شعر من را درک کند؟
هوش مصنوعی: از راز کهن و اسرار زندگی بیرون بیا و این سخن را که به نظم فارسی آورده شده، بخوان.
هوش مصنوعی: اگر با دقت و آرامش به هر یک از این ابیات فکر کنی، میتوانی به زیبایی و ارزش آنها پی ببری و آنها را تحسین کنی.
هوش مصنوعی: نگاه کن که آیا میتوانی با مهارت و زرنگی، چیزی از من بسازی که در نظر دیگران شایسته تحسین باشد.
هوش مصنوعی: هرکسی که بخواهد عیب من را پیدا کند، همین را به زبان میآورد که من خیلی سخن میگویم.
هوش مصنوعی: من معانی زیادی دارم، اما بگذار تو را از آنها بینیاز کنم؛ گوش نکن و این را نادیده بگیر.
هوش مصنوعی: در نهایت، دیدن سنگ ارزشمند به اندازهای است که صحبت دربارهاش نیز ارزش دارد.
هوش مصنوعی: برو و قرآن بخوان، و بعد از آن دعا کن. مدتی هم به این مسکین توجه کن و از عیبهای او گذر کن.
هوش مصنوعی: جهان پر از نواقص است و انسانها به دنبال عیبها میگردند، در حالی که تنها خداوند است که بیعیب و کامل است.
هوش مصنوعی: وقتی من گفتم که تو تمام وجود منی، این حرف من یادگاری خواهد بود تا همیشه.
هوش مصنوعی: هرچند داستانی که میگویم راز مهمی دارد، اما هدف من چیزی متفاوت است.
هوش مصنوعی: من انتظار ستایش و مدح ندارم، اما امیدوارم که دعای خوبان شامل حال من شود.
هوش مصنوعی: ای دل، چقدر حرف میزنی و هیجان زده میشوی، اکنون زمان سکوت فرارسیده است.
هوش مصنوعی: زیانهایی که از سرنوشت دیدی، همه را یکجا جمع کن و به یاد تو بیاور.
هوش مصنوعی: همه چیزهایی را که بر روی کاغذ نوشتهای، به عنوان دستورات نظامی معرفی کن و بعد آن کاغذ را به آب بسپار.
هوش مصنوعی: تو در زندگی هیچ نشانهای نداری که نشان دهد باید برای همیشه و بهدور از زمان باقی بمانی.
هوش مصنوعی: تو هرگز وجود نداشتی و اگر هم بعد از این پیدا نشوی، باز برای من مهم نیست و از این فکر نگران نخواهم شد.
هوش مصنوعی: در این مکان پر از مشکلات و چالشها، افراد زیادی گرفتار شدهاند و هیچکس نمیداند باید چه راه حلی را در پیش بگیرد.
هوش مصنوعی: راه دور و درازی در پیش است و مقصدی که پیدا نیست. در این مسیر، عقل و فکر من گم شده و قلبم نیز دیگر نشانی ندارد.
هوش مصنوعی: دل من از حضور تو چنان تحت تأثیر قرار گرفته است که میدانم این احساس عمیق و شگرفی است.
هوش مصنوعی: من به دنبال شناخت دقیق و عمیق در این زمینه بودهام و تلاش کردهام تا به تمامی جزئیات و نقاط کلیدی آن پی ببرم.
هوش مصنوعی: حیرتم را از این گره و دشواری نمیتواند باز کند، زیرا نتوانستم پیشوایی را ببینم و در نتیجه در برابر چنگال مشکلات، بیچاره ماندم.
هوش مصنوعی: اکنون که نه کسی را که دوستش داشته باشم میبینم و نه دلی که به آن عشق ورزم، به نظر میرسد از وضعیت سردرگمی که برایم به وجود آمده، کارهای ناتمامی دارم که باید انجام دهم.
هوش مصنوعی: در این دنیا که به آن روی آوردهام، من دو جهان را با دو موی به دست آوردهام.
هوش مصنوعی: وقتی روز مرگم فرا برسد، آن دو موی که در هم بافته شدهاند از هم جدا خواهند شد.
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که عشق را به گونهای تجربه کنم که نشانی از آن باقی نماند و نام من برای همیشه از یادها برود.
هوش مصنوعی: اگر نام من در حساب کتاب باقی بماند، نمیدانم کجا باید پناه ببرم، حتی اگر جانم را هم از دست بدهم.
هوش مصنوعی: وقتی که جانم را در خود گم کرده بودم، وجودم تحت تاثیر آن قرار گرفت و احساس کردم که تسلیم چیزی شدهام که بر من غلبه دارد.
هوش مصنوعی: از این خرابه خارج میشوم، اما نمیدانم که به کجا میروم.
هوش مصنوعی: وقتی زنده شدن با مردن همراه است، پس چرا باید زاده شویم؟ و اگر رفتن حتمی است، پس چرا باید بایستیم؟
هوش مصنوعی: چرا جان با جسد سرگردان بود؟ مانند کسی که به یاد گذشته و حسرت به آنجا بازمیگردد.
هوش مصنوعی: کسی که در دام آب و گل گرفتار شده و نتواند بر مشکلات فائق آید، به نوعی سقوط خواهد کرد و از درک و آگاهی به دور خواهد ماند.
هوش مصنوعی: دنیای پر از آدمها همواره در غم و ناراحتی به سر میبرد و همه از وضعیت خود و مشکلاتشان نالان هستند.
هوش مصنوعی: اگر راحتی بخواهیم، اما همیشه با سختی روبهرو شویم، در نهایت ناکام خواهیم ماند.
هوش مصنوعی: در زیر سایه سر، همه ما به سوی نابودی پیش میرویم.
هوش مصنوعی: ای دل، چرا آنقدر ناله و بیتابی میکنی، در حالی که زندگی پر از مشکلات است، مانند سر که بارها به زمین میافتد؟
هوش مصنوعی: به گوشهای برو و در سکوت و تنهایی، خود را از دغدغهها و چیزهای نا معلوم دور کن و به آرامش و روشنی فکر برس.
هوش مصنوعی: افرادی که به شهوات رو آوردند، نشانهای از جان ناشناخته خود را به دست آوردند.
هوش مصنوعی: کسی وجود دارد که در دنیا مشغول کار و فعالیت است، اما در واقع هیچ کار خاصی در این دنیا انجام نمیدهد.
هوش مصنوعی: زندگی را غنیمت بشمار و لحظهای را برای شادی و خوشی انتخاب کن، زیرا که این لحظات میتوانند دنیای زیبا و راحتتری را برای تو به ارمغان بیاورند.
هوش مصنوعی: وقتی که در ابتدای کار با تضادها و مخالفتها روبرو شوی، به خوبی متوجه ارزش وجود و جسم خودخواهی خواهی شد.
هوش مصنوعی: اگر کسی از دنیای بیرون بینیاز باشد، به طوری که از آن دنیای مشغلهها آزاد شده باشد، در واقع در درون خود به چیزهای بهتری مشغول خواهد شد.
هوش مصنوعی: کسی در این مسیر ارزش و بهایی را میداند که در کناری نشسته و نابینا است.
هوش مصنوعی: وقتی میبینی که از این ظرف پر از مشکلات، بلا و رنج به شدت سرازیر شده و همه جا را گرفته است، باید بدانیم که راههای مختلفی برای مقابله با آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر در آسایش و امنیت هستی، مانند مور در ظرف کوچک، به ارزش روزها و فرصتهایی که داری پی ببر و آنها را بشناس.
هوش مصنوعی: خداوندا، از شر و بلاهای دنیا و تقدیر سختی که بر من نازل شده، مرا رهایی بخش.
هوش مصنوعی: پروردگارا، من خیلی وقتها بیمورد حرف زدهام و از چیزهایی که وجود نداشته، به وفور سخن گفتهام.
هوش مصنوعی: هرچند که گناه یک انسان بسیار بزرگ و سنگین است، اما ارزش و فضیلت او به مراتب بیشتر از آن است.
هوش مصنوعی: همانطور که مار زهر دارد و به دلیل کارهای نادرست خود آسیب میزند، ما نیز جز به خاطر نادانی و ناتوانی خود نمیتوانیم به چیزی دست یابیم. در واقع، ما نمیتوانیم بار سنگینی برداریم در حالی که چیزی برای ارائه نداریم.
هوش مصنوعی: وقتی که از ما این کار افتاد، ای خداوند، ما را تنها نگذار.
هوش مصنوعی: آه و افسوس بر حال کسانی که خود را نمیشناسند؛ در حالی که نیازمندان و فقیران، در آزمون زندگی به طور واضح دیده میشوند.
هوش مصنوعی: ما در بار سنگینی قرار داریم و بدون هیچ هزینهای از گناهان و زیانهایی که متحمل شدهایم، گذشت میکنیم.
هوش مصنوعی: اگر ما را ناامید کنی، پس با چه کسی میتوانی مهربان باشی؟
هوش مصنوعی: رحیمی، به خاطر مهربانی و حسن خویش، انسانها را از گناه و خطا دور میسازد و آنها را در حفاظت قرار میدهد.
هوش مصنوعی: پروردگارا، اگر ما به صورت انسانی هستیم، در حقیقت آگاهی نداریم و تنها یک گروه نا آگاه و خام هستیم.
هوش مصنوعی: ما گروهی از تازه مسلمانان هستیم و به زودی به باورهای ایمان اشاره خواهیم کرد.
هوش مصنوعی: از یک مشت خاک، تمام وجود انسان شکل گرفته است. انگشتت را به دیگران نزن، چون آنها هنوز ناآگاه و خام هستند.
هوش مصنوعی: کسی که در یک لحظه از تو دور است، در آن زمان کافر به حساب میآید، هرچند که این باور او پنهان است.
هوش مصنوعی: اگر کسی همواره در راه حق و دین غایب باشد و توجهی به آن نداشته باشد، در واقع برای او دربهای اسلام و حقیقت بسته خواهد بود.
هوش مصنوعی: پروردگارا، حضور تو را خواستارم چون نمیتوانم دوریات را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: اگر مدت زمان زیادی با تو در ارتباط باشم، میتوانی به من پیشانی برسانی؛ زیرا تو بهتر از هر کس دیگری میدانی که کارهایم با تو چگونه است.
هوش مصنوعی: خدایا، من به سوی تو میروم، پس تو راهنمای من باش و حقیقت زندگیام را روشن کن و در اندوه من سهیم باش.
هوش مصنوعی: وقتی به تو گفتم که به خاطر عشق تو مدتی خود را فراموش کردهام، این دیوانگی دلم را تسخیر کرده است.
هوش مصنوعی: اگر کودک من، این را به عنوان بهترین و رساترین بیان ببیند که من از تمام مشکلات و دغدغههای دنیا رهایی یافتهام.
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا دوستی داشتم، آن دوست مادرم بود و او اکنون از بین ما رفته است.
هوش مصنوعی: هرچند رابعه به لحاظ ویژگیها و قدرتش به هزار مرد شجاع میماند، اما او در واقع نماینده و دنبالهرو آن شیر زن واقعی است.
هوش مصنوعی: این زن به قدری توانمند و مقاوم بود که میتوانست از احکام و دستورات اسلامی به خوبی دفاع کند و حتی بر آنها تأثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: اگرچه عنکبوت ضعیف و ناتوان است، اما در زندگیام تاثیر زیادی داشته و مرا تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: غم او آنقدر بر من سنگین نیست که بخواهم همیشه برایش عزاداری کنم و غمگین باشم.
هوش مصنوعی: بیا تا با هم به غصههایم فکر کنیم و از آنها سخن نگویم، چون از درد و اندوهی که در دل دارم، نمیخواهم بیشتر بگویم.
هوش مصنوعی: وقتی این غم را با هیچکس نمیتوانم در میان بگذارم، با چه کسی صحبت کنم؟ او تنها کسی بود که میتوانستم به او اعتماد کنم.
هوش مصنوعی: اگر او اینجا نیاید و دست من را نگیرد، زندگی من در این دنیا به سر خواهد آمد و رفتن به آنجا (آخرت) وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر با او ارتباط برقرار کنم و با او صحبت کنم، غمی که به خاطر مرگ او به وجود آمده است را فراموش میکنم.
هوش مصنوعی: حضور او به عنوان یک زن در زندگیاش باعث شده که مرد به معنویت دست پیدا کند و صبحگاهان دعایش به قدری تاثیرگذار و قوی باشد که زندگیاش را تغییر دهد.
هوش مصنوعی: چه صدای عجیبی بود که در سحرگاه از دلش برمیخاست، بهراستی که هر نالهاش راهی برای رسیدن به حقیقت و عمق وجودش داشت.
هوش مصنوعی: زمانی که به سن بیست سالگی میرسی، تغییرات زیادی در زندگیات اتفاق میافتد و آنچه که قبلاً عادی بود، دیگر به آن توجهی نمیکنی.
هوش مصنوعی: از دنیا بینیاز شده و به انتخاب خود، در گوشهای از تنهایی و دوری از زرق و برق زندگی قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: به تو خبر دادهاند که با راهنمایی، بسیار به در خانهی گشایش در میزنند.
هوش مصنوعی: میدانی که در غم و اندوه تو چقدر سخت و دردناک است، که هر صبح چهرهام با اشکهای خونین پر میشود.
هوش مصنوعی: در طول شب و روز، بارها و بارها برای تو به خاطر بیقراری و گریهام دعا کردهام.
هوش مصنوعی: عمر خود را صرف کردهام و به خاطر عشق تو، چهرهات را بر دیوار نقش کردهام.
هوش مصنوعی: تو بودی که از هر دو دنیا، او نمیتواند فرار کند، پس ای یاوری، او را به لطف و کرم خود یاری کن.
هوش مصنوعی: به او آرامش و خواب خوشی ببخش و دلش را همیشه شاد و نیکو نگهدار تا همیشه و تا آخرین روزها.
هوش مصنوعی: در دل خاک او، شمعی روشن کن که نه در شب خاموش میشود و نه در روز.
هوش مصنوعی: برای او که بهشت ابدی در پیش است، میتوانی در گورش در را باز کنی.
هوش مصنوعی: اگر در زندگی دچار مشکلات و سختیهای دنیایی هستی، از آنِ دنیا فاصله بگیر و خودت را زیر بارش رحمت و برکت قرار بده.
هوش مصنوعی: شما را بارها ندا کردهام و شما صدایی را شنیدهاید؛ اگر میخواهید آن را بشنوید، باید خودتان زودتر به آن توجه کنید.
هوش مصنوعی: کفن را به پارچهای نرم و باارزش بپوشان و برای او در خاک نهری زیبا و باغی آماده کن.
هوش مصنوعی: با صداقت و قلبی درست، وقتی کسی به تو وفاداری میکند، امید او را برآورده کن و به خاطر او، کار نیک انجام بده.
هوش مصنوعی: از من که بیمار درد و رنج هستم، روی برنتاب و کمکها و دعاهای من را قطع نکن.
هوش مصنوعی: هر کس که در دعاهایش مرا به یاد میآورد، همیشه زیر نظر رحمت و حمایت خداوند خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.