بحق گفتا کلیم عالم آرای
کسیم از دوستان خویش بنمای
که تا روشن شود چشم برویش
که دل میسوزدم از آرزویش
خطاب آمد که ما را اهل دردی
بصدق اندر فلان وادیست مردی
که او از خاصگان درگه ماست
شبانروزی سلوکش در ره ماست
روانه شد کلیم از بهر دیدار
بدید آن مرد را مستغرق کار
نهاده نیم خشتی زیر سر در
پلاسی تا سر زانو ببر در
هزاران مور و زنبور و مگس نیز
برو گرد آمده از پیش و پس نیز
سلامش کرد موسی گفت آنگاه
که گر هستت بچیزی مَیل در خواه
بدو گفت ای نبیّ الله بشتاب
مرا از کوزهات ده شربتی آب
چو موسی از پی کوزه روان شد
بیک دم از تن آن تشنه جان شد
چو آب آورد پیشش موسی پاک
بمرده دید او را روی بر خاک
کلیم الله تعجب کرد و برخاست
که تا کرباس و گور او کند راست
چو باز آمد دریده بود شیرش
دلش خورده شکم زو گشته سیرش
بجوش آمد دل موسی ازان درد
بسی دردش زیادت شد ازان مرد
زبان بگشاد کای دانندهٔ راز
گلی را تربیت دادی بصد ناز
کجا سررشتهٔ این سر توان یافت
که سرّ تو نه دل دید و نه جان یافت
بگوش جان ز حق آمد جوابش
که چون هر بار ما دادیم آبش
همان بهتر که چون هر بار این بار
ز دست ما خورد آب آن جگرخوار
لباس او چو ما دادیم پیوست
چگونه موسی آرد در میان دست
کنون چون واسطه آمد پدیدار
چرا کرد التفاتی سوی اغیار
چو دید از حضرت چون ما عزیزی
ز غیر ما چرا میخواست چیزی
چو پای غیر آمد در میانه
ربودیم از میانش جاودانه
ولی تا باز ندهد آشکاره
حساب آن پلاس و خشت پاره
بعزّ عزِّ ما گر قدرِ موئی
ز ما بویش رسد از هیچ سوئی
عزیزا کار آسان نیست با او
سخن جز در دل و جان نیست با او
سخن با او چو درجان ودل آید
سخن آنجا ز دنیا مشکل آید
چو نتواند کسی بر جان قدم زد
به مردی بر کسی نتوان رقم زد
فلک را در صفش مشمر ز مردان
زنی پیرست چرخی کرده گردان
بهر چیزت چو صد پیوند باشد
ترا پیوند اصلی چند باشد
چو اینجا میکشد چندین نهنگت
چگونه بر فلک باشد درنگت
چو زنجیر زمین بر پای باشد
کجا بر آسمانت جای باشد
چو بر خیل سگان افتاد مهرت
چه بگشاید ز سُکّان سپهرت
کجا لایق بود در قدس پاکی
کرام الکاتبین با جِرمِ خاکی
جمالی کان بزرگان را مباحست
چه جای ساکنان مستراحست
نه هر جانی بدان سِر راه یابد
نه هر کس ای پسر آن جاه یابد
که در عالم هزاران جان درآید
که تا یک جان درین سِر با سر آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستانی از موسی کلیم (حضرت موسی) و عالم آرای (شخصی عارف و فرزانه) روایت میشود. موسی به دنبال این عالم میرود تا او را ملاقات کند و از او آبی بخواهد. وقتی که موسی به او آب میآورد، متوجه میشود که آن عارف مرده است. موسی از این اتفاق شگفتزده میشود و به فکر میافتد که چرا خداوند چنین تقدیری برای او رقم زده است.
در ادامه، موسی به این نتیجه میرسد که ارتباط با خداوند باید به واسطهای بدون واسطه و در دل و جان باشد. او میفهمد که هر چند مخلوق، در برقراری ارتباط با عالم نامتناهی، باید به چیزی ورای ظواهر و جسم توجه کند.
این داستان، بیانگر اهمیت شناخت خداوند و درک عمیقتری از وجود و روشهای ارتباط با اوست. در نهایت، تأکید میشود که پایهگذاری ارتباط با خداوند تنها از طریق دل و جان ممکن است و نه از طریق ظواهر و واسطهها.
هوش مصنوعی: بهراستی گفته شد که ما نماینده یا نشانهای از عالم و معرفت هستیم. از دوستان خود خواهش میکنیم که ما را معرفی کنند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که چشمانم به او روشن شود، دلتنگیام از آرزویش را حس میکنم.
هوش مصنوعی: پیام آمده که ما کسانی هستیم که آشنا به درد و رنجیم و در این وادی، مردی صادق وجود دارد.
هوش مصنوعی: او از افراد خاص و نزدیک به ماست و در تمام روز و شب، روش و رفتار او در مسیر ما قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: کلیم به راه افتاد تا آن مرد را که تمام وقت در کارش غرق شده بود، ببیند.
هوش مصنوعی: نیمخشتی زیر سرم گذاشتهام تا به راحتی بر روی آن بخوابم و در حالی که زانوهایم را جمع کردهام، خودش را در این حال به من نزدیک کند.
هوش مصنوعی: هزاران حشره مانند مور و زنبور و مگس از جلو و عقب به دور او جمع شدهاند.
هوش مصنوعی: موسی به او سلام کرد و گفت: وقتی که تو به چیزی میل داری، در خواستهات تلاش کن.
هوش مصنوعی: به او گفت: ای پیامبر خدا، سریع باش و از کوزهات به من جرعهای آب بده.
هوش مصنوعی: مانند موسی که برای گرفتن کوزه آب حرکت کرد، در یک لحظه جان تشنهاش از تن جدا شد.
هوش مصنوعی: موسی وقتی آب را به نزدیک خودش آورد، مردهای را که پاک بود روی زمین مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: حضرت موسی، که به خداوند نزدیک بود، از وضعیت موجود شگفتزده شد و تصمیم گرفت که برآید و کاری انجام دهد تا درستی و راستی را به وجود آورد.
هوش مصنوعی: پس از بازگشت، شیر احساس گرسنگی میکند و دلش به خاطر گرسنگیاش به شدت در حال ناز و نازی است. در نهایت، او شکم خود را پر کرده و سیر شده است.
هوش مصنوعی: دل موسی به شدت از دردها و رنجها به جوش آمد و این احساس، باعث شد که درد او بیشتر شود و عمیقتر گردد.
هوش مصنوعی: زبان آغاز به صحبت کرد و گفت: ای کسی که رازها را میدانی، تو گلی را با ناز و زیبایی پرورش دادهای.
هوش مصنوعی: در کجا میتوان نشانهای از این قدرت شناخت یافت، در حالی که راز تو نه دل آن را درک کرده و نه جان توانسته است به آن دست یابد؟
هوش مصنوعی: جواب این درخواست به گوش دل رسید که هر بار که ما چیزی به او دادیم، او نیز به ما پاسخ داد.
هوش مصنوعی: بهتر است که هر بار که این بار به دست ما میافتد، آب بر دل کسی که از این اتفاق ناراحت میشود، ریخته نشود.
هوش مصنوعی: او چطور میتواند در میانه دستها لباس ما را با خود بیاورد، در حالی که ما خود بدن او را پوشاندهایم؟
هوش مصنوعی: حالا که واسطهای در میان است و به چشم میآید، چرا به دیگران توجه کرده است؟
هوش مصنوعی: وقتی که او از وجود ما عزیزانی را دید، دیگر چرا باید از غیر ما چیزی میخواست؟
هوش مصنوعی: وقتی که پای دیگری وارد وسط شد، از میان او موقعیت جاودانهمان را گرفتیم.
هوش مصنوعی: اما تا زمانی که حساب و کتاب آن پلاس و خشت پاره روشن نشود، وضعیت مشخص نخواهد شد.
هوش مصنوعی: اگرچه ما از نظر مقام و عزت کوچک و بیاهمیت به نظر بیاییم، اما اگر بویی از وجود ما به مشام کسی برسد، نشاندهندهای از ارزش و عظمت ماست.
هوش مصنوعی: عزیزم، نمیتوان به سادگی با او صحبت کرد، گفتگو با او نیازمند احساسات عمیق و واقعی است.
هوش مصنوعی: وقتی که با او صحبت میکنم، گویی که در عمق جان و دل قرار دارم، در آن لحظه مشکلات دنیا برایم مهم نیستند.
هوش مصنوعی: اگر کسی نتواند بر جان خود تسلط پیدا کند، نمیتواند به دیگری به خاطر مردانگیاش الگویی ارائه کند.
هوش مصنوعی: آسمان را در صف مردان شمرده نگیرد، چرا که اینجا زنی سالخورده وجود دارد که به دور خود میچرخد.
هوش مصنوعی: برای هر چیزی که به آن وابستهای، صد پیوند وجود دارد. حالا به فکر پیوند اصلیات باش که چند بار بیشتر است.
هوش مصنوعی: وقتی در این دنیا این همه مشکلات و چالشها وجود دارد، چطور میتوانی در دنیای بزرگتر بیخیال باشی و معطل بمانی؟
هوش مصنوعی: وقتی که زنجیرها بر پای تو سنگینی کند، چگونه میتوانی در آسمانها پرواز کنی؟
هوش مصنوعی: زمانی که محبت و عشق تو بر دل جمعی از وفاداران و دوستان تو فرود آید، چه نیازی به نگهبانی و تدبیر در مورد زندگی و وجود تو خواهد بود؟
هوش مصنوعی: کجا امکان دارد که موجودی که از خاک ساخته شده، در جایی که تقدس و پاکی حکمفرماست، در کنار فرشتگان نوشتهبردار قرار گیرد؟
هوش مصنوعی: زیبایی خاصی وجود دارد که برای بزرگان مجاز است، پس چه جای شگفتی که این زیبایی برای ساکنان جاهای ناپسند نیز به حساب میآید.
هوش مصنوعی: هر کسی به مقام و راز و رمزی که در زندگی وجود دارد، دسترسی پیدا نمیکند و همه نمیتوانند به آن مرحله برسند.
هوش مصنوعی: در دنیا افرادی زیادی وجود دارند که به زندگی و روحهای مختلفی میرسند، اما فقط یک روح میتواند به عمق این راز پی ببرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.