نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۵۵ - جنگ هفتم اسکندر با روسیان
رهایی به تو روز امید را
فروغ از تو تابنده خورشید را
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۶ - خلوت اول در پرورش دل
سایه گَزیده لب خورشید را
شانه زده باد سر بید را
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۴ - جمع شدن نخچیران گرد خرگوش و ثنا گفتن او را
حق بدور نوبت این تایید را
مینماید اهل ظن و دید را
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۸ - پرسیدن پیغمبر صلی الله علیه و سلم مر زید را که امروز چونی و چون برخاستی و جواب گفتن او که اصبحت ممنا یا رسول الله
تا کسوف آید ز من خورشید را
تا نمایم نخل را و بید را
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۰ - بقیهٔ قصه زید در جواب رسول صلی الله علیه و سلم
چون خفاشی کو تف خورشید را
بر نتابد بسکلد اومید را
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۴ - خاریدن روستایی در تاریکی شیر را به ظن آنک گاو اوست
بشنو این قصه پی تهدید را
تا بدانی آفت تقلید را
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸ - رسیدن خواجه و قومش به ده و نادیده و ناشناخته آوردن روستایی ایشان را
این چنین رسوا کند حق شید را
این چنین گیرد رمیدهصید را
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸ - رسیدن خواجه و قومش به ده و نادیده و ناشناخته آوردن روستایی ایشان را
لیک قربی هست با زر شید را
که از آن آگه نباشد بید را
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۵۱ - مثل در بیان آنک حیرت مانع بحث و فکرتست
آن یکی زد سیلیی مر زید را
حمله کرد او هم برای کید را
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۳۳ - حکایت هم در جواب جبری و اثبات اختیار و صحت امر و نهی و بیان آنک عذر جبری در هیچ ملتی و در هیچ دینی مقبول نیست و موجب خلاص نیست از سزای آن کار کی کرده است چنانک خلاص نیافت ابلیس جبری بدان کی گفت بما اغویتنی والقلیل یدل علی الکثیر
تا کشد بیاختیاری صید را
تا برد بگرفته گوش او زید را
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۴۴ - حکایت آن زن کی گفت شوهر را کی گوشت را گربه خورد شوهر گربه را به ترازو بر کشید گربه نیم من برآمد گفت ای زن گوشت نیم من بود و افزون اگر این گوشتست گربه کو و اگر این گربه است گوشت کو
گر بدیدی برف و یخ خورشید را
از یخی برداشتی اومید را
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۸۶ - باز آمدن سام به درگاه فغفوره
به دریافکن چتر خورشید را
به صحرا فکن چنگ ناهید را
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶
بسکه خطش سوخت ازغم صددل نومید را
دود دلها تیره کرد آیینه خورشید را
عالم فانی نیر زد پیش آن ساقی جویی
بلکه بی او کس نخواهد جنت جاوید را
گر سفالین ساغرش پر درد باشد رند مست
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰
گل ز بلبل یاد گیرد مستی جاوید را
ذره آموزد سماع بیخودی خورشید را
بعد مردن گر تهیدستی ندارد حاصلی
چیست آمیزش به یکدیگر نبات و بید را
راه آمد شد اگر اینجا ندارد دور نیست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲
از عِذارِ او بپوشان دیدهٔ امید را
تکمه از شبنم مکن پیراهنِ خورشید را
در بهشتِ عافیت افتادم از بی حاصلی
شد حصاری بی بری از سنگِ طفلان بید را
نورِ معنی میدرخشد از جبینِ لفظِ من
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳
نالهٔ من میزند ناخن به دل ناهید را
گریهٔ من تازه رو دارد گلِ خورشید را
خطِ آزادی است از اهلِ طمع، بی حاصلی
عقدهٔ پیوند در دل نیست سرو و بید را
نامِ شاهان از اثر در دور میباشد مدام
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۸
وادید کرده است به من تلخ، دید را
در رجعت است عادت اعداد، عید را
بر گوش و لب ستم نتوان کرد بیش ازین
مسدود می کنم ره گفت و شنید را
صبح وصال می شمرد قدردان عشق
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۳۹ - حکایت
گرفتم چو صیاد بیقید را
رهاندم از آن قید آن صید را
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۰ - اشاره به حدیث شریف موتوا قبل ان تموتوا
دیده ای کان بیند آن خورشید را
کی ببیند تیر یا ناهید را