گنجور

 
سلیم تهرانی

گل ز بلبل یاد گیرد مستی جاوید را

ذره آموزد سماع بیخودی خورشید را

بعد مردن گر تهیدستی ندارد حاصلی

چیست آمیزش به یکدیگر نبات و بید را

راه آمد شد اگر اینجا ندارد دور نیست

روزن ما از نظر انداخته خورشید را

بخت چون برگشت، در دفع کلاه سروری

هیأت وارون شود نقش نگین جمشید را

بزم وصل او مرا ماتمسرا باشد سلیم

صید قربانی چه می‌داند نشاط عید را