گنجور

 
۱
۲
۳
۴
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲

 

بدو گفت من خویش گرسیوزم

به شاه آفریدون کشد پروزم

۱ بیت
فردوسی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

همی گویم چو از مهرش بسوزم

مبادا روز او هرگز چو روزم

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

دو چشم ویس با آتش بسوزم

وزان پس دایه را بر دار دوزم

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان

 

سیه کردی به داغ عشق روزم

دو تا کردی جوانه سرو نوزم

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

کنون من آتشی روشن فروزم

برو بسیار مشک و عود سوزم

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ

 

ولیکن آن سرا را چون بسوزم

که در وی جای دارد دلفروزم

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۳۰

 

بدل درد غمت باقی هنوزم

کسی واقف نبو از درد و سوزم

نبو یک بلبل سوته به گلشن

به سوز مو نبو کافر به روزم

۲ بیت
باباطاهر
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۴

 

دیده همه شب ز خواب خوش بردوزم

بر تن گریم چو شمع و از دل سوزم

از آرزوی خیال جان افروزم

در آرزوی خواب شبی تا روزم

۲ بیت
مسعود سعد سلمان
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۷۷ - فصل فی ختم الکتاب

 

من چو شمعم‌که مجلس افروزم

رشتهٔ جان خود همی سوزم

۱ بیت
سنایی
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۵۱ - کیسه‌ای به حکیم وعده کرده‌اند آن را با کاردی طلب می‌کند

 

ای کمال زمان بیا و ببین

که ز عشقت چگونه می‌سوزم

با بهار رخت تواند گفت

شب یلداکه روز نوروزم

در فراق رخ چو خورشیدت

[...]

۹ بیت
انوری
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

چون در شب هجر تو فرو شد روزم

واندر غم تو نیست کسی دلسوزم

آن به که ذخیره از سخن پردازم

وز جان به لب رسیده لب بردوزم

۲ بیت
مجیرالدین بیلقانی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۲۳

 

از مرگ تو ای شاه سیه شد روزم

بی روی تو دیدگان خود بردوزم

تیغ تو کجاست ای دریغا تا من

خون ریختن از دیده در او آموزم

۲ بیت
مهستی گنجوی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸

 

در سایهٔ غم شکست روزم

خورشید سیاه شد ز سوزم

از دود جگر سلاح کردم

تا کین دل از فلک بتوزم

تنها همه شب من و چراغی

[...]

۶ بیت
خاقانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۵ - دیدن خسرو شیرین را در چشمه‌سار

 

چو برق از جان چراغی برفروزم

شکیب خام را بر وی بسوزم

۱ بیت
نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او

 

و گر خواهی که لب زین نیز دوزم

بدین گرمی نه کان گاهی بسوزم

۱ بیت
نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه

 

گرچه ز غمش چو شمع سوزم

هم بی غم او مباد روزم

۱ بیت
نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۰ - خواندن لیلی مجنون را

 

زینگونه که شمع می‌فروزم

گر پیشترک روم بسوزم

۱ بیت
نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۷ - پاسخ دادن بهرام ایرانیان را

 

جز به نیکان نظر نیفروزم

از بدآموز بد نیاموزم

۱ بیت
نظامی
 
 
۱
۲
۳
۴
 
تعداد کل نتایج: ۷۴