سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۲۲ - در بینیازی از غیر خدایتعالی و دست در وی زدن از سر حقیقت
عمر تو دانهوار در دم او
سور تو همنشین ماتم او
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة و العشرون - فی الخریف
این دیده بماند خیره در ماتم او
خونابه فسرده گشت اندر دم او
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۷ - آمدن سلیم عامری خال مجنون به دیدن او
آن بر همه ریش مرهم او
بودی همه ساله در غم او
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
سیه پوشیده شب درماتم او
شفق در خون نشسته از غم او
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
وگر خود صبح دیدی ماتم او
فرو رفتی دم صبح از غم او
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۰ - هم در عیان و بیچونی ذات و تحقیق صفات گوید
وصالم یافت در عین دلم او
نمود خویشتن زد بر عدم او
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷۷ - در مدح شاه اولیا سلطان اصفیا علی مرتضی علیه السلام میگوید
ای تو کرده یک نظر در چشم او
خود اناالحق گشتهٔ بر اسم او
عطار » مصیبت نامه » بخش چهارم » بخش ۷ - الحكایة و التمثیل
گفت ظالم نیست اما دایم او
صد هزاران بنده دارد ظالم او
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۴۱
یا رب چه خوش است زلف خم در خم او
و آن عارض چون شیر و می اندر هم او
شد زنده دل مردهٔ اوحد زدمش
بی شک دم عیسوی است امشب دم او
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۹۰
خود دمدمه ای است آدمی از دم او
عالم همه سایه است از عالم او
تاج سر کیقباد و جمشید ارزد
خاک قدم سوختگانِ غم او
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الحادی عشر: فی الطامات و فی الاقاویل المختلفة » الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان » شمارهٔ ۷۰
دل را چه محل کاو بپذیرد غم او
جان را چه خطر بود که گیرد کم او
حاصل زجهان دمی است یا دم زدنی
باری چو زدم نمی گریزد دم او
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۲۴
خون گشت دلم ز زخم بی مرهم او
بر خاک چنانکه می شمردم دم او
تا بازپسین نفس کز وکشت جدا
می گفت مرا که الله الله غم او
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۴۵ - در بیان آنکه آرام گرفتن مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز با شیخ صلاح الدّین زرکوب قدس اللّه روحه العزیز و از طلب شمس الدین تبریزی عظم اللّه ذکره باز آمدن و فواید پر موائد بردن مریدان از صحبت هر دو و حسودی بعضی چنانکه در حق مولانا شمس الدین تبریزی داشتند و دشمنی آغاز کردن
دم عیسی روانه از دم او
نور افشانده موج از یم او
حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۲۰ - آشتی کردن روز با شب و مدح شاه
سر گیسوی ست پرچم او
که شبی دیگر است بر خم او
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸۷
لاله دمد از خون شهیدان غم او
تا حشر در آیند به خوان علم او
از جور و وفا و ستم هر که بپرسی
در عشق مساوی ست وجود و عدم او
می زد رقم غالیه نقاش سیه کار
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۳
بکمند تابدارت که مهست در خم او
به بنفشه عذارت که گلست همدم او
بدو چشم اهوانش که دو مست شیر گیرند
که توان گرفت و نتوان کم جان خود کم او
من و درد عشق جانان ز کسی دوا نجویم
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۱
آن سرو که شادند جهانی به غم او
هر سو که خرامد سر ما و قدم او
باشد ستم از یار کرم شکر که بگذشت
در حق من خسته دل از حد کرم او
بر لوح دلم صورت خط تو رقم زد
[...]