گنجور

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۸

 

بفرمود تا رویش از خاک خشک

ستردند و بر وی پراگند مشک

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۰

 

ازین چون بپرد شود برگ خشک

بران بر نشیند دهد بوی مشک

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۵

 

گیاهی که گویمت با شیر و مشک

بکوب و بکن هر سه در سایه خشک

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۰

 

چنین گفت فرزانه مردی پزشک

که چون خون او را بسان سرشک

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۶

 

شود در جهان چشمهٔ آب خشک

نگیرد به نافه درون بوی مشک

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۵

 

ببارید پیران ز مژگان سرشک

تن پیلسم دور دید از پزشک

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱

 

سرشک اندر آید بمژگان ز رشک

سرشکی که درمان نداند پزشک

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۵ - سخن دقیقی

 

بینبارم این رود جیحون به مشک

به مشک آب دریا کنم پاک خشک

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۸ - سخن دقیقی

 

تو سیحون مینبار و جیحون به مشک

که ما را چه جیحون چه سیحون چه خشک

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱۶ - سخن دقیقی

 

بماندست بابم بران خاک خشک

سیه ریش او پروریده به مشک

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۱

 

ز دیده ببارید چندان سرشک

که با درد او آشنا شد پزشک

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱ - داستان هفتخوان اسفندیار

 

اگر گنج پیش آید از خاک خشک

وگر آب دریا و گر در و مشک

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۰

 

بگرییم چندی به خونین سرشک

تو باشی بدین درد ما را پزشک

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۶

 

به رستم نمود آن زمان راه خشک

همی آمد از باد او بوی مشک

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۴

 

سر آمد مرا روزگار پزشک

تو بر من مپالای خونین سرشک

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۱

 

یکی خرد صندوق از چوب خشک

بکردند و برزد برو قیر و مشک

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۱

 

سر تنگ تابوت کردند خشک

به دبق و به عنبر به قیر و به مشک

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی داراب دوازده سال بود » بخش ۴

 

بمالید بر کام او بر پزشک

ببارید چندی ز مژگان سرشک

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۹

 

ز دیده ببارید چندی سرشک

تن خسته را دور دید از پزشک

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۶

 

دگر چشمه‌ای دیدی از آب خشک

به گرد اندرش آبهای چو مشک

فردوسی
 
 
۱
۲
۳
۱۳