مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۷۰ - تشبیه دنیا کی بظاهر فراخست و بمعنی تنگ و تشبیه خواب کی خلاص است ازین تنگی
آن فراخی بیابان تنگ گشت
بر تو زندان آمد آن صحرا و دشت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۷۸ - قصه وکیل صدر جهان کی متهم شد و از بخارا گریخت از بیم جان باز عشقش کشید رو کشان کی کار جان سهل باشد عاشقان را
مدت ده سال سرگردان بگشت
گه خراسان گه کهستان گاه دشت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۹۵ - گفتن شیطان قریش را کی به جنگ احمد آیید کی من یاریها کنم وقبیلهٔ خود را بیاری خوانم و وقت ملاقات صفین گریختن
می نهان گردد سر آن خارپشت
دمبدم از بیم صیاد درشت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۹۷ - جواب گفتن مهمان ایشان را و مثل آوردن بدفع کردن حارس کشت به بانگ دف از کشت شتری را کی کوس محمودی بر پشت او زدندی
تا رمیدی مرغ زان طبلک ز کشت
کشت از مرغان بد بی خوف گشت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰۵ - تشبیه صورت اولیا و صورت کلام اولیا به صورت عصای موسی و صورت افسون عیسی علیهما السلام
چون بر آمد موسی از اقصای دشت
کوه طور از مقدمش رقاص گشت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۱۵ - فسخ عزایم و نقضها جهت با خبر کردن آدمی را از آنک مالک و قاهر اوست و گاه گاه عزم او را فسخ ناکردن و نافذ داشتن تا طمع او را بر عزم کردن دارد تا باز عزمش را بشکند تا تنبیه بر تنبیه بود
بیمرادی شد قلاوز بهشت
حفت الجنه شنو ای خوش سرشت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۲۰ - آگاه شدن پیغامبر علیه السلام از طعن ایشان بر شماتت او
نقش تن را تا فتاد از بام طشت
پیش چشمم کل آت آت گشت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۴ - سؤال کردن از عیسی علیهالسلام کی در وجود از همهٔ صعبها صعبتر چیست
پس عوان که معدن این خشم گشت
خشم زشتش از سبع هم در گذشت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱ - قصهٔ آن دباغ کی در بازار عطاران از بوی عطر و مشک بیهوش و رنجور شد
کس نمیداند که چون مصروع گشت
یا چه شد کور افتاد از بام طشت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۸ - بقیهٔ قصهٔ بنای مسجد اقصی
حق همیگوید که دیوار بهشت
نیست چون دیوارها بیجان و زشت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲۷ - دیدن درویش جماعت مشایخ را در خواب و درخواست کردن روزی حلال بیمشغول شدن به کسب و از عبادت ماندن و ارشاد ایشان او را و میوههای تلخ و ترش کوهی بر وی شیرین شدن به داد آن مشایخ
گفتم ار چیزی نباشد در بهشت
غیر این شادی که دارم در سرشت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۳۰ - سبب هجرت ابراهیم ادهم قدس الله سره و ترک ملک خراسان
مؤمنان گویند که آثار بهشت
نغز گردانید هر آواز زشت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۴۰ - خبر یافتن جد مصطفی عبدالمطلب از گم کردن حلیمه محمد را علیهالسلام و طالب شدن او گرد شهر و نالیدن او بر در کعبه و از حق درخواستن و یافتن او محمد را علیهالسلام
عارفان روترش چون خارپشت
عیش پنهان کرده در خار درشت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۴۶ - باز آمدن آن شاعر بعد چند سال به امید همان صله و هزار دینار فرمودن بر قاعدهٔ خویش و گفتن وزیر نو هم حسن نام شاه را کی این سخت بسیارست و ما را خرجهاست و خزینه خالیست و من او را بده یک آن خشنود کنم
بعد سالی چند بهر رزق و کشت
شاعر از فقر و عَوَز محتاج گشت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶۰ - حکایت آن فقیه با دستار بزرگ و آنک بربود دستارش و بانگ میزد کی باز کن ببین کی چه میبری آنگه ببر
ظاهر دستار چون حلهٔ بهشت
چون منافق اندرون رسوا و زشت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶۳ - تفسیر اوجس فی نفسه خیفة موسی قلنا لا تخف انک انت الاعلی
سحر رفت و معجزهٔ موسی گذشت
هر دو را از بام بود افتاد طشت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶۵ - بقیهٔ نوشتن آن غلام رقعه به طلب اجری
زان همه کار تو بینورست و زشت
که تو دوری دور از نور سرشت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۰ - نقصان اجرای جان و دل صوفی از طعام الله
همچنانک آن شخص از نقصان کشت
رقعه سوی صاحب خرمن نبشت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۴ - رقعهٔ دیگر نوشتن آن غلام پیش شاه چون جواب آن رقعهٔ اوّل نیافت
لوح حافظ باشی اندر دور و گشت
لوح محفوظ اوست کو زین در گذشت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹۰ - بیان آنک عمارت در ویرانیست و جمعیت در پراکندگیست و درستی در شکستگیست و مراد در بیمرادیست و وجود در عدم است و عَلی هَذا بَقیَّةُ الأَضْدادِ وَ الأَزْواجِ
گر بود فردوس و انهار بهشت
چون فسردهٔ یک صفت شد گشت زشت