مولانا
»
مثنوی معنوی
»
دفتر چهارم
»
بخش ۶۰ - حکایت آن فقیه با دستار بزرگ و آنک بربود دستارش و بانگ میزد کی باز کن ببین کی چه میبری آنگه ببر
یک فقیهی ژندهها در چیده بود
در عمامهٔ خویش در پیچیده بود
تا شود زفت و نماید آن عظیم
چون در آید سوی محفل در حطیم
ژندهها از جامهها پیراسته
ظاهرا دستار از آن آراسته
ظاهر دستار چون حلهٔ بهشت
چون منافق اندرون رسوا و زشت
پاره پاره دلق و پنبه و پوستین
در درون آن عمامه بد دفین
روی سوی مدرسه کرده صبوح
تا بدین ناموس یابد او فتوح
در ره تاریک مردی جامه کن
منتظر استاده بود از بهر فن
در ربود او از سرش دستار را
پس دوان شد تا بسازد کار را
پس فقیهش بانگ برزد کای پسر
باز کن دستار را آنگه ببر
این چنین که چار پره میپری
باز کن آن هدیه را که میبری
باز کن آن را به دست خود بمال
آنگهان خواهی ببر کردم حلال
چونک بازش کرد آنک میگریخت
صد هزاران ژنده اندر ره بریخت
زان عمامهٔ زفت نابایست او
ماند یک گز کهنهای در دست او
بر زمین زد خرقه را کای بیعیار
زین دغل ما را بر آوردی ز کار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، داستان یک فقیه را روایت میکند که برای نشان دادن وقار و بزرگی خود، در عمامهاش ژندههای مختلفی پنهان کرده است. او با ظاهری آراسته به محفل میآید، در حالی که درونش پر از زشتی و نفاق است. یک مرد دیگر که در راه به انتظار ایستاده، عمامهاش را میدزدد و فقیه به او میگوید که آن را باز کند تا ببینند درونش چه چیزهایی دارد. وقتی مرد عمامه را باز میکند، ژندههای زیادی از آن میریزد و فقط یک تکه کهنه در دست فقیه باقی میماند. در نهایت، فقیه به خاطر دغلکاریاش به ذلت و بیاعتباری میافتد. داستان نشاندهندهی تضاد بین ظاهری آراسته و باطنی زشت است.
هوش مصنوعی: یک عالم دینی سادهپوش، عبا و عمامهاش را طوری مرتب کرده بود که در آن چیزهایی را پنهان کرده بود.
هوش مصنوعی: هرگاه شخصی وارد محفل مهمی شود و با قدرت و شکوه ظاهر گردد، تأثیری عظیم بر اطرافیان خود خواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: ظاهراً افرادی که لباسهای فرسوده و کهنه دارند، خود را با دقت و زیبایی آراستهاند.
هوش مصنوعی: ظاهر دستار مانند حلهای از بهشت زیباست، اما درون آن مانند یک منافق زشت و رسواست.
هوش مصنوعی: در درون عمامه، تکههای لباس کهنه و پاره و مواد بیارزش دیده میشود.
هوش مصنوعی: در صبح زود به سمت مدرسه میرود تا با این علم و دانش به موفقیتهای بزرگی دست پیدا کند.
هوش مصنوعی: در یک مسیر تاریک، مردی منتظر ایستاده بود و آماده بود تا کاری انجام دهد.
هوش مصنوعی: او دستار را از سرش برداشت و به سرعت رفت تا کارها را درست کند.
هوش مصنوعی: فقیه به پسر میگوید که دستار خود را باز کند و سپس به راه برود.
هوش مصنوعی: به همین شکل که با شوق و نشاط میپرواز میکنی، هدیهای را که با خود داری، باز کن و نشان بده.
هوش مصنوعی: آن را با دستان خود باز کن و به خودت تماشا کن، سپس خواهی دید که کار من زیبا و مناسب است.
هوش مصنوعی: وقتی که او را آزاد کرد، در حالی که فرار میکرد، صد هزاران پارهلباس در مسیرش ریخت.
هوش مصنوعی: از آن عمامهی بزرگ و سنگین، او تنها یک تکه کهنه در دستش مانده است.
هوش مصنوعی: شخصی به خاطر دورویی و نیرنگی که داشته، لباس خود را به زمین میزند و میگوید که از این عمل تو، ما از کار و تلاش دلسرد شدهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.