بخش ۴۶ - باز آمدن آن شاعر بعد چند سال به امید همان صله و هزار دینار فرمودن بر قاعدهٔ خویش و گفتن وزیر نو هم حسن نام شاه را کی این سخت بسیارست و ما را خرجهاست و خزینه خالیست و من او را بده یک آن خشنود کنم
بعد سالی چند بهر رزق و کشت
شاعر از فقر و عَوَز محتاج گشت
گفت وقت فقر و تنگی دو دست
جست و جوی آزموده بهترست
درگهی را که آزمودم در کرم
حاجت نو را بدان جانب برم
معنی الله گفت آن سیبویه
یولهون فی الحوائج هم لدیه
گفت الهنا فی حوائجنا الیک
والتمسناها وجدناها لدیک
صد هزاران عاقل اندر وقت درد
جمله نالان پیش آن دیان فرد
هیچ دیوانهٔ فلیوی این کند
بر بخیلی عاجزی کدیه تند
گر ندیدندی هزاران بار بیش
عاقلان کی جان کشیدندیش پیش
بلک جملهٔ ماهیان در موجها
جملهٔ پرندگان بر اوجها
پیل و گرگ و حیدر اشکار نیز
اژدهای زفت و مور و مار نیز
بلک خاک و باد و آب و هر شرار
مایه زو یابند هم دی هم بهار
هر دمش لابه کند این آسمان
که فرو مگذارم ای حق یک زمان
استن من عصمت و حفظ تو است
جمله مطوی یمین آن دو دست
وین زمین گوید که دارم بر قرار
ای که بر آبم تو کردستی سوار
جملگان کیسه ازو بر دوختند
دادن حاجت ازو آموختند
هر نبیی زو برآورده برات
استعینوا منه صبرا او صلات
هین ازو خواهید نه از غیر او
آب در یم جو مجو در خشک جو
ور بخواهی از دگر هم او دهد
بر کف میلش سخا هم او نهد
آنک مُعرِض را ز زر قارون کند
رو بدو آری به طاعت چون کند
بار دیگر شاعر از سودای داد
روی سوی آن شه محسن نهاد
هدیهٔ شاعر چه باشد شعر نو
پیش محسن آرد و بنهد گرو
محسنان با صد عطا و جود و بر
زر نهاده شاعران را منتظر
پیششان شعری به از صدتنگ شعر
خاصه شاعر کو گهر آرد ز قعر
آدمی اول حریص نان بود
زانک قوت و نان ستون جان بود
سوی کسب و سوی غصب و صد حیل
جان نهاده بر کف از حرص و امل
چون بنادر گشت مستغنی ز نان
عاشق نامست و مدح شاعران
تا که اصل و فصل او را بر دهند
در بیان فضل او منبر نهند
تا که کر و فر و زر بخشی او
همچو عنبر بو دهد در گفت و گو
خلق ما بر صورت خود کرد حق
وصف ما از وصف او گیرد سبق
چونک آن خلاق شکر و حمدجوست
آدمی را مدحجویی نیز خوست
خاصه مرد حق که در فضلست چست
پر شود زان باد چون خیک درست
ور نباشد اهل زان باد دروغ
خیک بدریدست کی گیرد فروغ
این مثل از خود نگفتم ای رفیق
سرسری مشنو چو اهلی و مفیق
این پیمبر گفت چون بشنید قدح
که چرا فربه شود احمد به مدح
رفت شاعر پیش آن شاه و ببرد
شعر اندر شکر احسان کان نمرد
محسنان مردند و احسانها بماند
ای خنک آن را که این مرکب براند
ظالمان مردند و ماند آن ظلمها
وای جانی کو کند مکر و دها
گفت پیغامبر خنک آن را که او
شد ز دنیا ماند ازو فعل نکو
مرد محسن لیک احسانش نمرد
نزد یزدان دین و احسان نیست خرد
وای آنکو مرد و عصیانش نمود
تا نپنداری به مرگ او جان ببرد
این رها کن زانک شاعر بر گذر
وامدارست و قوی محتاج زر
برد شاعر شعر سوی شهریار
بر امید بخشش و احسان پار
نازنین شعری پر از در درست
بر امید و بوی اکرام نخست
شاه هم بر خوی خود گفتش هزار
چون چنین بد عادت آن شهریار
لیک این بار آن وزیر پر ز جود
بر براق عز ز دنیا رفته بود
بر مقام او وزیر نو رئیس
گشته لیکن سخت بیرحم و خسیس
گفت ای شه خرجها داریم ما
شاعری را نبود این بخشش جزا
من به ربع عشر این ای مغتنم
مرد شاعر را خوش و راضی کنم
خلق گفتندش که او از پیشدست
ده هزاران زین دلاور برده است
بعد شکر کلک خایی چون کند
بعد سلطانی گدایی چون کند
گفت بفشارم ورا اندر فشار
تا شود زار و نزار از انتظار
آنگه ار خاکش دهم از راه من
در رباید همچو گلبرگ از چمن
این به من بگذار که استادم درین
گر تقاضاگر بود هر آتشین
از ثریا گر بپرد تا ثری
نرم گردد چون ببیند او مرا
گفت سلطانش برو فرمان تراست
لیک شادش کن که نیکوگوی ماست
گفت او را و دو صد اومیدلیس
تو به من بگذار این بر من نویس
پس فکندش صاحب اندر انتظار
شد زمستان و دی و آمد بهار
شاعر اندر انتظارش پیر شد
پس زبون این غم و تدبیر شد
گفت اگر زر نه که دشنامم دهی
تا رهد جانم ترا باشم رهی
انتظارم کشت باری گو برو
تا رهد این جان مسکین از گرو
بعد از آنش داد ربع عشر آن
ماند شاعر اندر اندیشهٔ گران
کانچنان نقد و چنان بسیار بود
این که دیر اشکفت دستهٔ خار بود
پس بگفتندش که آن دستور راد
رفت از دنیا خدا مزدت دهاد
که مضاعف زو همیشد آن عطا
کم همیافتاد بخشش را خطا
این زمان او رفت و احسان را ببرد
او نمرد الحق بلی احسان بمرد
رفت از ما صاحب راد و رشید
صاحب سلاخ درویشان رسید
رو بگیر این را و زینجا شب گریز
تا نگیرد با تو این صاحبستیز
ما به صد حیلت ازو این هدیه را
بستدیم ای بیخبر از جهد ما
رو بایشان کرد و گفت ای مشفقان
از کجا آمد بگویید این عوان
چیست نام این وزیر جامهکن
قوم گفتندش که نامش هم حسن
گفت یا رب نام آن و نام این
چون یکی آمد دریغ ای رب دین
آن حسن نامی که از یک کلک او
صد وزیر و صاحب آید جودخو
این حسن کز ریش زشت این حسن
میتوان بافید ای جان صد رسن
بر چنین صاحب چو شه اصغا کند
شاه و ملکش را ابد رسوا کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر پس از چند سال تلاش برای تامین معاش، به فقر و ناداری دچار میشود و تصمیم میگیرد به درگاه خداوند روی آورد. او در شعر خود از فقر و نیاز انسانها به کمک الهی سخن میگوید و اشاره میکند که همه موجودات، از انسانها گرفته تا حیوانات و عناصر طبیعی، به خاطر نیاز به خداوند متوسل میشوند.
شاعر سپس به محسن، شهریار بخشش، مراجعه میکند و هدیه خود را که شعری است در ستایش او، تقدیم میکند. اما وزیر او به دلیل تنگدستی، با شاعر بیرحمانه رفتار میکند و او را در انتظار میگذارد. شاعر در ناامیدی و غم، سالها منتظر میماند و در نهایت به دبیری میرسد که اشاره میکند آن وزیر درگذشته و رشادتهای او فراموش شدهاند.
شاعر در پایان، به افشاگری فساد و خودخواهی مسئولان میپردازد و از خداوند میخواهد که انصاف را برقرار سازد. این داستان در واقع به نقد جامعه و رفتار ظالمانهای که در حق شاعران و دیگر افراد نیازمند میشود، میپردازد.
هوش مصنوعی: پس از چند سال تلاش برای به دست آوردن روزی و کشت، شاعر به خاطر فقر و نیازمندی به وضعیت دشواری افتاد.
هوش مصنوعی: در زمان فقر و تنگدستی، بهتر است از تجربه و دانش کسانی که در این زمینه آگاه هستند، بهرهمند شویم و به کمک آنها از مشکلات عبور کنیم.
هوش مصنوعی: به جایی که کرم و بخشش را آزمودهام، درخواستم را به سوی آنجا میبرم.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که خداوند به آن کسی که در دعا و نیازمندیها به او توجه دارد، میآموزد و کمک میکند. به عبارت دیگر، کسانی که در تلاش برای برآورده کردن نیازها و دعاهایشان هستند، همواره تحت نظر و حمایت الهی قرار دارند.
هوش مصنوعی: ما در نیازهایمان به تو دعا کردیم و وقتی از تو خواستیم، توانستیم آن را در نزد تو پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: در زمان مشکلات و دردها، خیلی از افراد هوشمند و عاقل به آن شخصیتی که فرزانه و داناست، مراجعه میکنند و از او یاری میطلبند.
هوش مصنوعی: هیچ دیوانهای از فلیو نمیتواند بر بخلی و کینهتوزی کسی که به تندخویی مشهور است، غلبه کند.
هوش مصنوعی: اگر عاقلان هزاران بار بیشتری را نمیدیدند، آیا جان خود را به خاطر آنچه نمیدانستند میکشتند؟
هوش مصنوعی: تمام ماهیها در امواج دریا و همه پرندگان در آسمانهای بلند حضور دارند.
هوش مصنوعی: جاندارانی همچون فیل و گرگ و شیر، به وضوح نشاندهندهی قدرت و خطر هستند، همچنین موجودات دیگری چون اژدها و موریانه نیز در دنیا وجود دارند که هر کدام به نوعی نمایانگر چالشها و تهدیدات مختلف میباشند.
هوش مصنوعی: زمین و باد و آب و هر شعلهای، همه از او بهرهمند میشوند، چه در فصل سرد و چه در فصل بهار.
هوش مصنوعی: هر لحظه آسمان با زاری از تو میخواهد که یک بار هم که شده، به او توجه کن و او را به حال خودش رها نکن.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وجود من وابسته به عصمت و حفاظت توست، و به نوعی تو پشتیبان و نگهدار من هستی. در واقع، نیروی من از حمایت تو نشأت میگیرد و به تو اشاره دارد که در مواقع سختی و نیاز، تکیهگاه من هستی.
هوش مصنوعی: این زمین میگوید که من در جای خود ثابت هستم، ای کسی که تو را بر روی آب سوار کردهام.
هوش مصنوعی: همهی نیازها و خواستهها را از او یاد گرفتند و به خاطر او کیسهای برای خود درست کردند.
هوش مصنوعی: هر پیامبری از او خواسته است که به کمکش بیاید و صبر و نماز را از او بخواهد.
هوش مصنوعی: ببینید، از خداوند طلب کنید و نه از دیگران. مانند اینکه در دریا دنبال آب میگردید، در حالی که در جوی خشک چیزی پیدا نخواهید کرد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، او از دیگران هم میتواند به تو بدهد، زیرا او همیشه با generosity و سخاوت به اطرافیانش کمک میکند.
هوش مصنوعی: کسی که در درد و رنج است، اگر با ثروت گرانبهایی مانند زر و سیم مواجه شود، آیا میتواند به اطاعت و فرمانبرداری درآید؟
هوش مصنوعی: شاعر دوباره از احساسات و آرزوهای خود بهره میگیرد و به سمت آن بزرگمرد محسن میرود.
هوش مصنوعی: شاعر چه چیزی را به محسن هدیه میدهد؟ شعر جدیدی که از دلش میآید و آن را پیش او میگذارد.
هوش مصنوعی: خوبان با بخششها و مهربانیهای بسیار، شاعران را در انتظار خود نگه داشتهاند.
هوش مصنوعی: در حضور آنها، شعری که چه بسا از صد شعر دیگر برتر باشد، ارزش بیشتری دارد، چرا که شاعر میتواند گوهرهای ناب را از اعماق بیرون بیاورد.
هوش مصنوعی: انسان در ابتدا به دنبال نان و خوراک بود، زیرا نان و غذا پایه و اساس زندگی او را تشکیل میدهد.
هوش مصنوعی: به سمت کسب و کار و به سمت غصب، با هزاران ترفند جانم را به خطر انداختم به خاطر حرص و آرزو.
هوش مصنوعی: زمانی که بندرها از نیاز به نان بینیاز شدند، نام عاشق و مدح شاعران به وقوع پیوست.
هوش مصنوعی: تا زمانی که ریشه و نسب او را معرفی کنند، برای بیان فضائل و ویژگیهای او، منبری ترتیب میدهند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که او از نعمات و ثروت خود به دیگران بدهد، مانند بوی خوش عنبر در کلام و گفتوگو میباشد.
هوش مصنوعی: خداوند انسانها را به شکل خود آفرید و ویژگیهای ما از ویژگیهای او الهام گرفته است.
هوش مصنوعی: چون خداوند خالق خوشیها و شکرگزاری است، انسان نیز خواه ناخواه به ستایش و تعریف از دیگران تمایل دارد.
هوش مصنوعی: مردان حقیقت به ویژه کسانی که در فضیلت و خوبی سرآمدند، وقتی از خوبیها و فضائل پر میشوند، مانند خیکی که به درستی پر شده است، سرشار و پر انرژی میگردند.
هوش مصنوعی: اگر کسی اهل حقیقت نباشد، در اثر دروغ و ناپاکی، شأن و اعتبارش از بین میرود و دیگر نور و روشنی را به دست نخواهد آورد.
هوش مصنوعی: این عبارتی که عرض میکنم را به طور سطحی نپذیر، زیرا مانند کسی که در قفس است و عمیقاً نمیفهمد، نیست.
هوش مصنوعی: این پیامبر فرمود هنگامی که چیزی به او گفته شد، با شگفتی پرسید چرا باید احمد به خاطر ستایش، از خود بزرگتر به نظر برسد؟
هوش مصنوعی: شاعر به نزد شاه رفت و با شعرش او را خوشحال کرد، زیرا با این کار، لطف و محبت او را برجسته کرده و نشان داد که شاه هرگز در دلها فراموش نمیشود.
هوش مصنوعی: محسنها و نیکوکاران از دنیا رفتند، اما کارهای نیک و احسانهایشان باقی ماند. خوشا به حال کسی که بتواند به این کارهای خوب ادامه دهد.
هوش مصنوعی: ظالمان از بین رفتند اما ظلمها و ستمهایشان باقی مانده است. حالا چه کسی میتواند از این مکر و فریبها جلوگیری کند؟
هوش مصنوعی: پیامبر فرمود: خوشا به حال کسی که از این دنیا رفت و یاد و اعمال نیکو از او به جا ماند.
هوش مصنوعی: مرد نیکوکار، کارهای نیکش نزد خداوند فراموش نخواهد شد و در دین، نیکی و احسان به شمار میآید.
هوش مصنوعی: افسوس بر کسی که در برابر نافرمانیاش مرد، تا آنجا که فکر نکنی با مرگش جانش از دست میرود.
هوش مصنوعی: این را رها کن چون شاعر در مسیری است که به قرض نیاز دارد و فرد قوی به طلا احتیاج دارد.
هوش مصنوعی: شاعر شعرش را به سوی پادشاه میفرستد با امید اینکه مورد بخشش و نیکی او قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: شاعر به زیبایی و لطافتی اشاره دارد که در امید و فضایی مملو از محبت و احترام قرار دارد. این شعر نشاندهنده احساساتی عمیق و دلنشین است که از دل برمیخیزد.
هوش مصنوعی: شاه به خود فکر کرد و گفت: هزار بار که این شهریار به چنین بدی عادت کرده است.
هوش مصنوعی: اما این بار وزیر بخشنده بر روی اسب زیبای این دنیا سفر کرده بود.
هوش مصنوعی: وزیر تازهای به مقام او منصوب شده، اما او بسیار بیرحم و خسیس است.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، ما هزینههایی داریم و برای شاعری که به جزای خود نرسیده، چیزی باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: من میخواهم با کمترین زحمتی، تو را راضی کنم و این فرصت را غنیمت بشمارم.
هوش مصنوعی: مردم گفتند او از بین ده هزار دلاور، از پیشرفت و مهارتش بسیار جلوتر است.
هوش مصنوعی: پس از اینکه شکر و نعمت را دریافت کردی، چگونه میتوانی به نقش و موقعیت دیگران بیتوجه باشی؟ وقتی که به مقام و قدرت میرسی، چگونه میتوانی خود را در جایگاه نیازمندی ببینی؟
هوش مصنوعی: گفت اگر او را تحت فشار قرار دهم، ممکن است به خاطر انتظار به شدت نگران و آشفته شود.
هوش مصنوعی: اگر خاک او را به دست بگیرم، همچون گلی که از چمن چیده شده، او مرا به سوی خود جذب میکند.
هوش مصنوعی: این موضوع را به خودت بسپار که استاد من است، اگر کسی بخواهد، هر شخصی که آتشین و پرشور باشد.
هوش مصنوعی: اگر ستارهای از آسمان به زمین بیفتد، زمین به خاطر دیدن من نرم و لطیف میشود.
هوش مصنوعی: سلطان به او گفت برو، چون فرمان تو بر عهده من است، اما تلاش کن او را شاد کنی، زیرا او فردی است که خوب صحبت میکند.
هوش مصنوعی: او به من گفت: "دو صد امید و آرزو داری، اما همه آنها را به من بسپار و همه اینها را بر من بنویس."
هوش مصنوعی: صاحب کارش را کنار گذاشت و منتظر ماند. زمستان و دی گذشت و بهار فرا رسید.
هوش مصنوعی: شاعر در حالی که منتظر او بود، به پیرسالی رسید و دیگر از این درد و نگرانی درمانده شد.
هوش مصنوعی: اگر طلا و زر هم نباشد، تا زمانی که به من دشنام ندهی و جانم را رنجانده نکنید، میتوانم به وجود تو ادامه دهم.
هوش مصنوعی: انتظار من مرا به شدت آزار داده است، بنابراین به تو میگویم که برو تا این روح ناتوان از بند رهایی یابد.
هوش مصنوعی: پس از آنکه شاعر یک پنجم از آن را به دست آورد، در اندیشهای عمیق و سنگین فرو رفت.
هوش مصنوعی: به طور کلی، این جمله به توصیف وضعیتی اشاره دارد که در آن چیزی به قدری ارزشمند و فراوان بوده که حتی زمانی که زمان زیادی از آن گذشته، همچنان آثارش و نشانههای آن قابل مشاهده است. به عبارتی دیگر، اشاره به یک موقعیت یا منابعی است که با وجود گذشت زمان، هنوز اهمیت و ارزش خود را حفظ کردهاند.
هوش مصنوعی: در پاسخ به او گفتند که آن فرمانده شجاع از دنیا رفته است و از خدا برایش پاداشی طلب کردند.
هوش مصنوعی: عطا و بخشش هر چه بیشتر شود، ممکن است خطا و کاستی هم در آن پیش بیاید.
هوش مصنوعی: او در این زمان به سفر رفت و احسان را با خود برد. او نمرد، اما واقعاً میتوان گفت که احسان از بین رفت.
هوش مصنوعی: از میان ما، بزرگ مردی که شجاع و نیکو بود، به یک سیاهکار درویشها رسید.
هوش مصنوعی: این را بگیر و از اینجا برو شب، تا این دشمن تو به تو آسیب نرساند.
هوش مصنوعی: ما با استفاده از روشهای فراوان و زحمتهای زیاد، این هدیه را از او گرفتیم، ای کسی که از تلاشهای ما بیاطلاع هستی.
هوش مصنوعی: او به آنها نگاه کرد و گفت: ای مهربانان، از کجا آمدهاید؟ این جوان کیست؟
هوش مصنوعی: در مورد این وزیر که لباسها را میپوشاند، سوال میشود که نامش چیست و مردم جواب میدهند که نام او حسن است.
هوش مصنوعی: ای پروردگار، چه دردناک است که نام آن و این به یک نام تبدیل شده است. افسوس بر دین.
هوش مصنوعی: آن زیبایی و جذابیتی که از یک قلم او سرچشمه میگیرد، به اندازهای قدرتمند است که میتواند صد وزیر و صاحبمنظر را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: این زیبایی که از چهره زشت برمیخیزد، میتوان آن را به راحتی مانند صد رشته طناب، در نظر گرفت، ای جان.
هوش مصنوعی: وقتی که یک پادشاه به چنین فردی توجه کند، باعث میشود که شاه و سلطنت او برای همیشه رسوا و بیآبرو شوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.