بخش ۴۰ - خبر یافتن جد مصطفی عبدالمطلب از گم کردن حلیمه محمد را علیهالسلام و طالب شدن او گرد شهر و نالیدن او بر در کعبه و از حق درخواستن و یافتن او محمد را علیهالسلام
چون خبر یابید جد مصطفی
از حلیمه وز فغانش بر ملا
وز چنان بانگ بلند و نعرهها
که بمیلی میرسید از وی صدا
زود عبدالمطلب دانست چیست
دست بر سینه همیزد میگریست
آمد از غم بر در کعبه بسوز
کای خبیر از سر شب وز راز روز
خویشتن را من نمیبینم فنی
تا بود همراز تو همچون منی
خویشتن را من نمیبینم هنر
تا شوم مقبول این مسعود در
یا سر و سجدهٔ مرا قدری بود
یا باشکم دولتی خندان شود
لیک در سیمای آن در یتیم
دیدهام آثار لطفت ای کریم
که نمیماند به ما گرچه ز ماست
ما همه مسیم و احمد کیمیاست
آن عجایبها که من دیدم برو
من ندیدم بر ولی و بر عدو
آنک فضل تو درین طفلیش داد
کس نشان ندهد به صد ساله جهاد
چون یقین دیدم عنایتهای تو
بر وی او دریست از دریای تو
من هم او را می شفیع آرم به تو
حال او ای حالدان با من بگو
از درون کعبه آمد بانگ زود
که هماکنون رخ به تو خواهد نمود
با دو صد اقبال او محظوظ ماست
با دو صد طلب ملک محفوظ ماست
ظاهرش را شهرهٔ گیهان کنیم
باطنش را از همه پنهان کنیم
زر کان بود آب و گل ما زرگریم
که گهش خلخال و گه خاتم بریم
گه حمایلهای شمشیرش کنیم
گاه بند گردن شیرش کنیم
گه ترنج تخت بر سازیم ازو
گاه تاج فرقهای ملکجو
عشقها داریم با این خاک ما
زانک افتادست در قعدهٔ رضا
گه چنین شاهی ازو پیدا کنیم
گه هم او را پیش شه شیدا کنیم
صد هزاران عاشق و معشوق ازو
در فغان و در نفیر و جست و جو
کار ما اینست بر کوری آن
که به کار ما ندارد میل جان
این فضیلت خاک را زان رو دهیم
که نواله پیش بیبرگان نهیم
زانک دارد خاک شکل اغبری
وز درون دارد صفات انوری
ظاهرش با باطنش گشته به جنگ
باطنش چون گوهر و ظاهر چو سنگ
ظاهرش گوید که ما اینیم و بس
باطنش گوید نکو بین پیش و پس
ظاهرش منکر که باطن هیچ نیست
باطنش گوید که بنماییم بیست
ظاهرش با باطنش در چالشاند
لاجرم زین صبر نصرت میکشند
زین ترشرو خاک صورتها کنیم
خندهٔ پنهانش را پیدا کنیم
زانک ظاهر خاک اندوه و بکاست
در درونش صد هزاران خندههاست
کاشف السریم و کار ما همین
کین نهانها را بر آریم از کمین
گرچه دزد از منکری تن میزند
شحنه آن از عصر پیدا میکند
فضلها دزدیدهاند این خاکها
تا مقر آریمشان از ابتلا
بس عجب فرزند کو را بوده است
لیک احمد بر همه افزوده است
شد زمین و آسمان خندان و شاد
کین چنین شاهی ز ما دو جفت زاد
میشکافد آسمان از شادیش
خاک چون سوسن شده ز آزادیش
ظاهرت با باطنت ای خاک خوش
چونک در جنگاند و اندر کشمکش
هر که با خود بهر حق باشد به جنگ
تا شود معنیش خصم بو و رنگ
ظلمتش با نور او شد در قتال
آفتاب جانش را نبود زوال
هر که کوشد بهر ما در امتحان
پشت زیر پایش آرد آسمان
ظاهرت از تیرگی افغان کنان
باطن تو گلستان در گلستان
قاصد او چون صوفیان روترش
تا نیامیزند با هر نورکش
عارفان روترش چون خارپشت
عیش پنهان کرده در خار درشت
باغ پنهان گرد باغ آن خار فاش
کای عدوی دزد زین در دور باش
خارپشتا خار حارس کردهای
سر چو صوفی در گریبان بردهای
تا کسی دوچار دانگ عیش تو
کم شود زین گلرخان خارخو
طفل تو گرچه که کودکخو بدست
هر دو عالم خود طفیل او بدست
ما جهانی را بدو زنده کنیم
چرخ را در خدمتش بنده کنیم
گفت عبدالمطلب کین دم کجاست
ای علیم السر نشان ده راه راست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، عبدالمطلب به جستجوی خبر از نوهاش، پیامبر اسلام، میپردازد. او از صدای بلند و نعرههای حلیمه متوجه میشود که رویداد مهمی در حال وقوع است. با شنیدن این خبر، عبدالمطلب به شدت غمگین میشود و در کعبه به دعا و نیایش میپردازد. او به فضل و محبت خداوند در مورد نوهاش اشاره میکند و میگوید که هرچند ظاهر او همچون دیگران است، باطنش پر از فضائل و برکات الهی است. عبدالمطلب در اینجا نه تنها به ویژگیهای پیامبر اشاره میکند بلکه به ارزش و فضیلت خاک و سرزمین نیز میپردازد و میگوید که باطن خاک پر از جمال و خوبی است، حتی اگر ظاهرش چنین نباشد. او به عشق و وابستگی عمیقش به پیامبر اشاره کرده و امید میدهد که روزی همه فضلها و خوبیهای باطن آشکار شود. در پایان، او به عنوان شخصی عارف و اسطورهای به عنوان وارث خاص خداوند به ابراز امیدواری میپردازد که دنیاستادی و محبت الهی به انسانها عطا شود.
هوش مصنوعی: زمانی که جد پیامبر اسلام از حلیمه خبر میرسد و از نالهاش آگاه میشود، موضوع برای همه آشکار میشود.
هوش مصنوعی: صدای بلند و نعرههایی که از او به گوش میرسید، به قدری فراگیر بود که به شدت احساس میشد.
هوش مصنوعی: عبدالمطلب به زودی متوجه شد که چه خبر است، زیرا به سینهاش میزد و میگریست.
هوش مصنوعی: غم و اندوه به در خانه کعبه رسیده و در آنجا شعلهور شده است. ای دانای رازها، از شب هنگام و از رازهای روز به ما آگاه باش.
هوش مصنوعی: من خودم را نمیبینم کسی که به اندازه تو آشنا و همراز باشد.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم خودم را ببینم و هنرهایی داشته باشم تا مورد پسند مسعود قرار بگیرم.
هوش مصنوعی: شاید کمی از فروتنی و تواضع من تاثیر بگیرد یا اینکه با حالتی شاد و خندان به من سنگینی کند.
هوش مصنوعی: اما در چهرهی آن یتیم، نشانههای مهربانی و لطف تو را میبینم، ای بخشندهی مهربان.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به ما تعلق دارد، در نهایت خود را از ما دور میکند و نمیماند. ما همه مانند مس (فلز پایه) هستیم و احمد همانند کیمیاگری است که میتواند ما را به طلا تبدیل کند.
هوش مصنوعی: من در زندگی خود چیزهای شگفتانگیزی دیدهام که نه دوستانم و نه دشمنانم آنها را مشاهده نکردهاند.
هوش مصنوعی: به راستی که این کودک با وجودی که کوچک است، نشانههایی از فضائل تو را داراست که هیچ کس نمیتواند در طول صد سال تلاش و کوشش به آن دست یابد.
هوش مصنوعی: وقتی که به وضوح متوجه شدم که لطف و محبتهای تو به او چقدر زیاد است، از این رو دری را به سمت دریای عظیم و فراخ وجود تو دیدم.
هوش مصنوعی: من هم او را واسطهای پیش تو قرار میدهم، حال او را به من بگو، ای کسی که حالها را میدانی.
هوش مصنوعی: از داخل کعبه صدایی به گوش میرسد که به زودی رخسار تو را نمایان خواهد کرد.
هوش مصنوعی: اکنون ما از خوشبختی او بهرهمندیم و خواستههای ما به طریقی تأمین شده و حفظ شده است.
هوش مصنوعی: ظاهرش را برای همه به عنوان مشهور و معروف جلوه دهیم، اما باطنش را از دید دیگران مخفی نگه داریم.
هوش مصنوعی: زر، یعنی طلا، با آب و گل ما ترکیب شده است و ما هم طلاکار هستیم که گاهی به ساخت خلخال (زینتی برای پا) مشغولیم و گاهی به ساخت حلقه و انگشتری.
هوش مصنوعی: هر گاه شمشیرش را در دست بگیریم، گاهی هم گردن شیر را میافزاییم.
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است بر روی تختی ترنج بنشینیم و گاهی نیز تاجی بر سر بگذاریم که نشانه سلطنت و جویندگی ملک باشد.
هوش مصنوعی: ما در این سرزمین عشقهای زیادی داریم، چرا که عشق در مقام آرامش و قبول قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است چنین پادشاهی را پیدا کنیم که خود را شیفته و عاشق او کنیم.
هوش مصنوعی: بسیاری از عاشقان و معشوقان به خاطر او در دلهره و فریاد و جست و جو به سر میبرند.
هوش مصنوعی: ما در انجام کارهای خود ادامه میدهیم، حتی اگر کسی به آن توجهی نکند یا به آن علاقهای نداشته باشد.
هوش مصنوعی: ما این ویژگی را برای زمین قائل میشویم، زیرا لقمهای که به بیخودان و بیبرگان میدهیم، به آن نسبت میدهیم.
هوش مصنوعی: خاک به ظاهر رنگ و شکل خاکستری دارد، اما درونش ویژگیهای نیک و روشنایی دارد.
هوش مصنوعی: ظاهر انسان مانند سنگ و باطن او همچون گوهر ارزشمند است. جنگی میان آنچه که در ظاهر دیده میشود و آنچه که در درون وجود دارد وجود دارد.
هوش مصنوعی: ظاهر او نشان میدهد که فقط همین است که میبینید، اما باطن او میگوید که انسان باید در زندگی تفاوتهای میان حال و گذشته را درک کند.
هوش مصنوعی: ظاهر آن چیز، منکر و ناپسند به نظر میرسد، اما در باطن هیچ چیزی نیست. در واقع باطنش میگوید که بهتر است نشان دهیم که بیست (بینظیر و کامل) هستیم.
هوش مصنوعی: ظاهر و باطن افراد با یکدیگر در تضادی جدی قرار دارد و به همین دلیل، آنها ناچار به صبر و تحمل میشوند تا بتوانند بر این چالش غلبه کنند.
هوش مصنوعی: برای اینکه از چهرههای عبوس و گرفته روی زمین لبخندی پنهان را پیدا کنیم، باید کمی تلاش کنیم.
هوش مصنوعی: ظاهر زمین پر از غم و اندوه است، اما در عمق آن هزاران خنده و شادی نهفته است.
هوش مصنوعی: ای کاش بتوانیم آن رازهای پنهان را که در دل داریم، آشکار کنیم و از تاریکی و مخفیگاهشان بیرون بیاوریم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دزد به کارهای زشت و ناپسند خود ادامه میدهد، اما نگهبان و پاسبان بر اساس نشانههای روز به او پی میبرد.
هوش مصنوعی: این زمینها بر اثر فضل و رحمت از دست رفتهاند، تا بتوانیم از مشکلات و سختیها آنها را به مکانی امن و آرام منتقل کنیم.
هوش مصنوعی: عجب است که این فرزند بسیار خوب و با فضیلت وجود داشته است، اما احمد از همه برتر و برجستهتر است.
هوش مصنوعی: زمین و آسمان به خاطر برگزاری جشن و خوشحالی در حال شادی و خندیدن هستند، زیرا چنین شاهی از ما به دنیا آمده است.
هوش مصنوعی: از خوشحالیاش آسمان را درمیشکافد و خاک مانند سوسن به خاطر آزادیاش به شکوفه مینشیند.
هوش مصنوعی: ظاهر تو مانند باطن تو است، ای خاک! زیرا در جنگ و جدال هستند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر حق و درستی به مبارزه میپردازد، باید بداند که در این راه ممکن است با مشکلات و adversaries (خصمها) روبهرو شود. در این مسیر، با چالشهایی از جمله نیرنگها و سختیها مواجه خواهد شد.
هوش مصنوعی: در تاریکیاش با روشنایی او در نبردی، جانش هرگز به زوال نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: هر کسی که برای ما تلاش کند و در آزمونها کامیابی به دست آورد، به او کمک میشود تا به درجات بلندتری برسد.
هوش مصنوعی: ظاهر تو مانند تیرگی و سیاهی است، اما در باطن تو مانند گلستانی پر از گل و زیبایی نهفته است.
هوش مصنوعی: فرستاده او مانند صوفیان با وقار است و با هر کسی که نور ایمان و صداقت ندارد، سر و کار نمیگذارد.
هوش مصنوعی: عرفا مانند خارپشت هستند که لذتهای زندگی را در میان مشکلات و سختیها پنهان کردهاند. آنها به جای نمایش شادیها و خوشیها، در دنیای سختیها و چالشها زندگی میکنند و در واقع معنای عمیقتری از خوشی را در وجود خود دارند.
هوش مصنوعی: در باغی که مخفی است، خارهایی وجود دارد و ای دشمن دزد، از این در دور باش.
هوش مصنوعی: مثل اینکه خود را مانند خارپشت حفاظت کردهای و ظاهرت را همچون یک صوفی در لباس زاهدانه پنهان کردهای.
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی از شادی و لذت تو کم شود، از این صورتهای زیبا دور بمان.
هوش مصنوعی: اگرچه فرزند تو هنوز ناتوان و کودک است، ولی با دست خود در عالم هستی، سرنوشت و آیندهاش در اختیار اوست.
هوش مصنوعی: ما جهانی را به او حیات میبخشیم و برای خدمت به او، گردش روزگار را به خدمت میگیریم.
هوش مصنوعی: عبدالمطلب گفت: ای عالم به اسرار، این دم کجاست؟ راه راست را به من نشان بده.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.