گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو

 

چو آمد هر دو لشکر تنگ در هم

ز کین بردند گردان حمله بر هم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

نسیم باغ و بوی ویس در هم

روان خسته را بودند مرهم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۵ - عروسى کردن رامین با گل

 

دو زلفش چون ز عنبر حلقه در هم

رخانش چون ز لاله توده بر هم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

سپه القصّه افتادند در هم

بکُشتن دست بگشادند برهم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۱) حکایت افلاطون و اسکندر

 

چه سازی کیمیای سیم و زر هم

ز قشر بیضه و از موی سر هم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ

 

چو چشم هر دو تن افتاد بر هم

بپیچیدند همچون مار در هم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۲ - بیمار گشتن جهان افروز

 

چو بربستند بار سیم و زر هم

گشادند آن زمان از یکدگر هم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۶ - از سر گرفتن قصّه

 

سیاهی باسفیدی رفته در هم

لبش از تشنگی بگرفته بر هم

عطار
 

عطار » مظهر » بخش ۷ - در اشاره بتألیفات خود و عدد ابیات آنها فرماید

 

تو هم پاداری و گوش و بصر هم

بکن از غیر حق این دم حذر هم

عطار
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۸ - گفتگوی جمشید با شمع

 

قماری صوت‌ها افکنده در هم

چنارش سینه‌ها کوبنده بر هم

سلمان ساوجی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲۷ - گوی باختن خسرو و شیرین بار دوم و مجلس داشتن

 

شب عنبر فروش از زلف در هم

نهاده توده های مشک بر هم

سلیمی جرونی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱

 

گه ز موج دگر خورد بر هم

گه ز باد هوا شود در هم

هلالی جغتایی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۵

 

بر گردِ‌رخت سبزه و گل سر زده در هم

دارد چمنت برگ گل و سبزة تر هم

شیرینی و شوری ز شکر خنده و دشمنام

در حلقة لعل تو نمک هست و شکر هم

کوته نکند دست تطاول ز اسیران

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » مثنویات » معراجیه

 

گشت اندیشه زین عجب درهم

حیرتش می فزود بر سر هم

فیاض لاهیجی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۷

 

درین ماتم خلیل از دیده خون بارید آذر هم

به داغ این ذبیح الله مسلمان سوخت کافر هم

شگفتی نایدت بینی چو در خون دامن گیتی

کزین سوگ آسمان افشاند خون از دیده اختر هم

به سوگ فخر عالم از بنی جان وز بنی آدم

[...]

یغمای جندقی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲

 

گم گشته به کوی تو نه دل بلکه خبر هم

در لرزه ز خوی تو نه دم بلکه اثر هم

یارب چه بلایی که دم عرض تمنا

اجزای نفس می خزد از بیم تو در هم

در آینه با خویش طرف گشته ای امروز

[...]

غالب دهلوی
 
 
۱
۲