بزم عشرت تا ز خون دل مهیّا کردهام
غصّهها حل کرده و در حلق مینا کردهایم
غیر شرح بیقراری نیست در طومار موج
ته بته این نامة سربسته را وا کردهایم
ما ز خود گم گشته بودیم از تو تا بودیم دور
خویش را امروز در پیش تو پیدا کردهایم
از غبار خاطر آزرده در گلزار عیش
مشت خاکی بی تو در چشم تماشا کردهایم
موجها هر یک به رنگی کام میگیرند از او
کشتی خود را سبیل راه دریا کردهایم
خوشهبندیهای کام از کشت زار ما مجو
ما گیاه خویش را با برق سودا کردهایم
شهپر پروازِ اوج همت ما کس نداشت
مشق بال افشانی این جلوه تنها کردهایم
با غُلوی سرکشیها دشمن از ما ایمن است
آتشیم اما به خس عهد مدارا کردهایم
لذّت آوارگی کردیم تا بر خلق فاش
خضر را فیّاض سرگردان صحرا کردهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما قدح کشتی و دل را همچو دریا کرده ایم
چون صدف دامن پر از لؤلؤی لالا کرده ایم
خرقه ی صوفی بخون چشم ساغر شسته ایم
دین و دنیا در سر جام مصفّا کرده ایم
عیب نبود گر ترنج از دست نشناسیم از آن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.