گنجور

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴

 

وصلت به آبِ دیده میسر نمی‌شود

دستم به حیله‌هایِ دگر درنمی‌شود

هرچند گردِ پای و سرِ دل برآمدم

هیچم حدیثِ هجرِ تو در سر نمی‌شود

دل بیشتر ز دیده بپالود و همچنان

[...]

انوری
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹

 

سر نیست کز تو بر سر خنجر نمی‌شود

تا سر نمی‌شود غمت از سر نمی‌شود

از شست عشق نو نپرد هیچ ناوکی

کان با قضای چرخ برابر نمی‌شود

هر دم به تیر غمزه بریزی هزار خون

[...]

خاقانی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۲

 

یک حاجتم ز وصل میسر نمی‌شود

یک حجتم ز عشق مقرر نمی‌شود

کارم درافتاد ولیکن به یل برون

کاری چنین به پهلوی لاغر نمی‌شود

زین شیوه آتشی که مرا در دل اوفتاد

[...]

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳

 

بی همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شود

داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی‌شود

دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو

گوش طرب به دست تو بی‌تو به سر نمی‌شود

جان ز تو جوش می‌کند دل ز تو نوش می‌کند

[...]

مولانا
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۵

 

کو دیده‌ای که بی‌تو به خون تر نمی‌شود؟

یا رخ که از فراق تو چون زر نمی‌شود؟

زان طره باد نیست که نگرفت بوی مشک

زان زلف خاک نیست که عنبر نمی‌شود

پیوسته با منی و مرا با تو هیچ وقت

[...]

اوحدی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴

 

بی روی یار صبر میسر نمی‌شود

بی‌صورتش حباب مصور نمی‌شود

با او دمی وصال به صد لابه سال‌ها

تقریر می‌کنیم و مقرر نمی‌شود

گفتم که بوسه‌ای بربایم ز لعل او

[...]

عبید زاکانی
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۵

 

سر شد ز دست و مهر تو از سر نمی‌شود

یک ذره درد عشق تو کمتر نمی‌شود

ما خورده‌ایم چو خضر آب حیات عشق

وین منزلت به ملک سکندر نمی‌شود

گر سیل‌ها روان شود از چشم ما چه باک

[...]

ناصر بخارایی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۰

 

دل بر شب وصال تو رهبر نمی شود

نقش خیال تو ز برابر نمی شود

ای دل صبور باش به هجران آن صنم

چون دولت وصال میسّر نمی شود

رخساره ام چو زر شده از شدّت فراق

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۱

 

ما را وصال دوست میسّر نمی شود

دل جز به بوی زلف تو رهبر نمی شود

کاشانه دلم که ز هجران خراب شد

بی پرتو جمال منوّر نمی شود

قند مکررست مرا یاد وصل تو

[...]

جهان ملک خاتون
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷

 

اقلیم دل به زور مسخر نمی‌شود

این فتح بی‌شکست میسر نمی‌شود

از گریه سرنوشت چه شویم که این رقم

زایل به آب چون خط ساغر نمی‌شود

روشندلان خوش آمد شاهان نگفته‌اند

[...]

کلیم
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۲

 

دل بی‌لبت شکفته به ساغر نمی‌شود

کاری‌ست این که بی‌تو میسر نمی‌شود

ما عاجزان به عشق تو پیوند چون کنیم؟

دندان مور، قبضهٔ خنجر نمی‌شود

در کارها به صورت و معنی تفاوت است

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹۳

 

پایندگی به زور میسر نمی‌شود

آب خضر نصیب سکندر نمی‌شود

هر موج می کلید در باغ تازه‌ای است

کیفیت شراب مکرر نمی‌شود

دل را نگشت مانع رفتن غبار جسم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹۴

 

بی‌صحبت تو عیش میسر نمی‌شود

رغبت به بوسه لب ساغر نمی‌شود

یارب چه خاک بر سر بی‌طاقتی کنم

دستم دچار دامن محشر نمی‌شود

هر سطر کار شهپر جبریل می‌کند

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۴

 

تنها ز لفظ، شعر تو دلبر نمی‌شود

از رنگ گل دماغ معطر نمی‌شود

ای گوهر یگانه، تو از بس یگانه‌ای

حرف رخ تو نیز مکرر نمی‌شود

عارف غمین نمی‌شود از کسر شأن خویش

[...]

واعظ قزوینی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷۳

 

بخت تو سیدا به تو رهبر نمی شود

کاشانه ات ز شمع منور نمی شود

آری همیشه یار مسخر نمی شود

حافظ مدام وصل میسر نمی شود

سیدای نسفی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

این سنگ جز به لطف تو گوهر نمی‌شود

وین خاک جز به صنعت تو زر نمی‌شود

چون آفتاب روی تو برتافت بر جهان

آن سنگ خاک باد که گوهر نمی‌شود

آن پا شکسته خوش که بدین ره نمی‌رود

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۰۸ - چیستان شمشیر

 

آن سخت‌کوش چیست که گیرد ز سنگ آب

محتاج خضر مثل سکندر نمی‌شود

مثل نگاه دیدهٔ نمناک پاک رو

در جوی آب و دامن او تر نمی‌شود

مضمون او به مصرع برجسته‌ای تمام

[...]

اقبال لاهوری