گنجور

 
سلیم تهرانی

دل بی‌لبت شکفته به ساغر نمی‌شود

کاری‌ست این که بی‌تو میسر نمی‌شود

ما عاجزان به عشق تو پیوند چون کنیم؟

دندان مور، قبضهٔ خنجر نمی‌شود

در کارها به صورت و معنی تفاوت است

آیینه همچو سد سکندر نمی‌شود

پای ادب دراز به اندازه می‌کنیم

از ما کسی چو آب گهر تر نمی‌شود

دل می‌برد پیام، به قاصد چه حاجت است

پرواز کبک همچو کبوتر نمی‌شود

هرگز کسی سلیم مربی خود نشد

تقصیر قطره نیست که گوهر نمی‌شود