دل بر شب وصال تو رهبر نمی شود
نقش خیال تو ز برابر نمی شود
ای دل صبور باش به هجران آن صنم
چون دولت وصال میسّر نمی شود
رخساره ام چو زر شده از شدّت فراق
چون کار عاشقان تو بی زر نمی شود
تحقیق شد کنون که گدای شب وصال
بی وجه روز وصل توانگر نمی شود
صبر از رخ چو ماه تو زین بیشتر مرا
بسیار آزمودم و دیگر نمی شود
از لطف جان فزای تو ای دوست در جهان
آن کیست کو ز جان به تو چاکر نمی شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی درد فراق و ناامیدی عاشقانه است. شاعر به وحدت با معشوق میاندیشد و میگوید که دلش نمیتواند به وصال او امیدوار باشد. او از شدت این دوری و فراق رنج میبرد و به صبر و تحمل در برابر غم عشق تاکید میکند. همچنین، شاعر اشاره میکند که هیچکس جز او نمیتواند از زیبایی و محبت معشوق بهرهمند شود و به همین دلیل، خود را در غم و اندوه این عشق بیپاسخ غرق میبیند.
هوش مصنوعی: دل به وصال تو دلخوش نمیشود و خیال تو از جلوی چشمهایم محو نمیشود.
هوش مصنوعی: ای دل، صبور باش و در غم دوری آن معشوق صبر کن، چرا که رسیدن به سعادت و وصال او آسان نیست.
هوش مصنوعی: صورت من به خاطر شدت فراق، مثل طلا درخشان شده است؛ زیرا کار عاشقان تو بدون طلا و ثروت انجام نمیگیرد.
هوش مصنوعی: اکنون مشخص شده است که گدای شب عشق نمیتواند در روز بیدلی به ثروتی دست یابد.
هوش مصنوعی: صبر من از زیبایی چهرهات فراتر رفته و بسیار تحمل کردهام، اما دیگر نمیتوانم بیشتر از این ادامه بدهم.
هوش مصنوعی: از عشق و محبت بیپایان تو، ای دوست، در این دنیا چه کسی پیدا میشود که از جانش برای تو خدمتگزاری نکند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وصلت به آبِ دیده میسر نمیشود
دستم به حیلههایِ دگر درنمیشود
هرچند گردِ پای و سرِ دل برآمدم
هیچم حدیثِ هجرِ تو در سر نمیشود
دل بیشتر ز دیده بپالود و همچنان
[...]
سر نیست کز تو بر سر خنجر نمیشود
تا سر نمیشود غمت از سر نمیشود
از شست عشق نو نپرد هیچ ناوکی
کان با قضای چرخ برابر نمیشود
هر دم به تیر غمزه بریزی هزار خون
[...]
یک حاجتم ز وصل میسر نمیشود
یک حجتم ز عشق مقرر نمیشود
کارم درافتاد ولیکن به یل برون
کاری چنین به پهلوی لاغر نمیشود
زین شیوه آتشی که مرا در دل اوفتاد
[...]
کو دیدهای که بیتو به خون تر نمیشود؟
یا رخ که از فراق تو چون زر نمیشود؟
زان طره باد نیست که نگرفت بوی مشک
زان زلف خاک نیست که عنبر نمیشود
پیوسته با منی و مرا با تو هیچ وقت
[...]
بی روی یار صبر میسر نمیشود
بیصورتش حباب مصور نمیشود
با او دمی وصال به صد لابه سالها
تقریر میکنیم و مقرر نمیشود
گفتم که بوسهای بربایم ز لعل او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.