گنجور

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹

 

تا مرد خر و کور کر نباشد

از کار فلک بی‌خبر نباشد

داند که هر آن چیز کو بجنبد

نابوده و بی‌حد و مر نباشد

وان چیز که با حد و مر باشد

[...]

ناصرخسرو
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۱ - آغاز داستان

 

هرچ آن طلبی اگر نباشد

از مصلحتی به در نباشد

نظامی
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم

 

اگر باشد در عالم ور نباشد

همه او باشد و دیگر نباشد

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۶۴ - پرسیدن عبدالسلام ازخضر از سرّ منصور

 

ز پیغمبر یقین بهتر نباشد

چو او اینجایگه رهبر نباشد

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۶۴ - پرسیدن عبدالسلام ازخضر از سرّ منصور

 

که باشد همچو او دیگر نباشد

جز او همراز و هم رهبر نباشد

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

ره از کوی تو چون بر در نباشد

حقیقت جز یکی رهبر نباشد

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۹ - جواب دادن ابلیس آن شخص سؤال کننده را

 

سبب من باشم و دیگر نباشد

در این سرها چو من رهبر نباشد

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۶

 

سگ ار چه بی‌فغان و شر نباشد

سگ ما چون سگ دیگر نباشد

شنو از مصطفی کو گفت دیوم

مسلمان شد دگر کافر نباشد

سگ اصحاب کهف و نفس پاکان

[...]

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸

 

با کاروان مصری چندین شکر نباشد

در لعبتان چینی زین خوبتر نباشد

این دلبری و شوخی از سرو و گل نیاید

وین شاهدی و شنگی در ماه و خور نباشد

گفتم به شیرمردی چشم از نظر بدوزم

[...]

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹

 

تا حال منت خبر نباشد

در کار منت نظر نباشد

تا قوت صبر بود کردیم

دیگر چه کنیم اگر نباشد

آیین وفا و مهربانی

[...]

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰

 

چه کسی که هیچ کس را به تو بر نظر نباشد

که نه در تو باز ماند مگرش بصر نباشد

نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی

که ز دوستی بمیریم و تو را خبر نباشد

مکن ار چه می‌توانی که ز خدمتم برانی

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳

 

هر چیز کزان بتر نباشد

از مصلحتی به در نباشد

شری که به خیر باز گردد

آن خیر بود که شر نباشد

احوال برادرم شنیدی

[...]

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۹

 

ما ترک سر بگفتیم، تا دردسر نباشد

غیر از خیال جانان، در جان و سر نباشد

در روی هر سپیدی، خالی سیاه دیدم

بالاتر از سیاهی، رنگی دگر نباشد

رنگ قبول مردان، سبز و سفید باشد

[...]

سعدی
 

سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۶ - تقریرات ثلاثه

 

ز احوال برادرم به تحقیق

دانم که تو را خبر نباشد

خرمای به طرح می‌دهندش

بخت بد از این بتر نباشد

اطفال برند و برگشان نیست

[...]

سعدی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

جان را به جای زلفت جای دگر نباشد

زین منزل خوش او را عزم سفر نباشد

جانا دلم ربودی گویی خبر ندارم

در زلف خود طلب کن زانجا به در نباشد

رویی و صد لطافت چشمی و جمله آفت

[...]

همام تبریزی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۱

 

چنین سروِ روان دیگر نباشد

بر و بالا ازین خوش تر نباشد

چو تو سروی اگر آید در آغوش

کسی را این هوس در سر نباشد

که را باشد چنین ماهی که چون او

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۵

 

گذرد مهی و یک شب به منت گذر نباشد

برود شبی و ما را خبر از سحر نباشد

ز سر کرشمه هر دم گذری به سوی دیگر

به دو رخ تو همچو ماهی، به منت گذر نباشد

رسدت بر اوج خوبی، اگر آفتاب گردی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۸

 

ما را ز کوی جانان عزم سفر نباشد

بی عمر زندگانی کس را بسر نباشد

وصف دهان شیرین می گویم و ندانم

در وصف او چه گویم کان مختصر نباشد

زلف ترا به هر سو باد افگند ازان رو

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۲
۳