تا حال منت خبر نباشد
در کار منت نظر نباشد
تا قوت صبر بود کردیم
دیگر چه کنیم اگر نباشد
آیین وفا و مهربانی
در شهر شما مگر نباشد
گویند نظر چرا نبستی
تا مشغله و خطر نباشد
ای خواجه برو که جهد انسان
با تیر قضا سپر نباشد
این شور که در سر است ما را
وقتی برود که سر نباشد
بیچاره کجا رود گرفتار
کز کوی تو ره به در نباشد
چون روی تو دلفریب و دلبند
در روی زمین دگر نباشد
در پارس چنین نمک ندیدم
در مصر چنین شکر نباشد
گر حکم کنی به جان سعدی
جان از تو عزیزتر نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از سعدی به بیان احساسات عمیق انسانی و وفاداری نسبت به محبوب میپردازد. شاعر از انتظار و دلتنگی سخن میگوید و اشاره میکند که اگر عشق و محبت در زندگی نباشد، صبر کردن سخت میشود. او به وفا و مهربانی اشاره میکند و ابراز میکند که در دنیای معشوق، این خصوصیات وجود ندارد. در پایان، شاعر به ارزش جان خود در مقابل محبوب اشاره میکند و میگوید که اگر محبوب دستور دهد، جانش هم برایش بیارزش میشود.
هوش مصنوعی: تا به حال هیچ خبری از برکت و لطف تو نیست و در هیچ چیزی نشانی از نگاه تو مشاهده نمیشود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که توانایی صبر کردن داریم، تحمل میکنیم. اگر دیگر نتوانیم صبر کنیم، چه باید بکنیم؟
هوش مصنوعی: آیا در شهر شما نشانی از وفا و مهربانی نیست؟
هوش مصنوعی: میگویند چرا نگاه خود را ندوختی تا از دغدغهها و خطرات دور بمانی؟
هوش مصنوعی: ای آقای من، برو و بدان که تلاش انسان در برابر سرنوشت، کارساز نیست و نمیتواند بر آن تأثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: این احساسی که در دل داریم، زمانی از بین میرود که خودمان وجود نداشته باشیم.
هوش مصنوعی: بیچاره کجا برود، وقتی که از کوی تو راهی برای فرار ندارد.
هوش مصنوعی: زمانی که چهرهی دلنشین و جذاب تو در دنیا وجود دارد، هیچ کس دیگر نمیتواند جایگزین تو باشد.
هوش مصنوعی: در پارس چنین نمکی ندیدم و در مصر هم چنین شکری وجود ندارد.
اگر تو تصمیم بگیری که جان سعدی را بگیری، بدان که جان سعدی از شما ارزشمندتر نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هرچ آنطلبی اگر نباشد
از مصلحتی به در نباشد
هر چیز کزان بتر نباشد
از مصلحتی به در نباشد
شری که به خیر باز گردد
آن خیر بود که شر نباشد
احوال برادرم شنیدی
[...]
چون از تو مرا به سر نباشد
جز تو هوس دگر نباشد
صد جان بکنم فدای رویت
ای جان جهان مگر نباشد
دریاب که ز انتظار چیزی
[...]
کاریش به خیر وشر نباشد
درکار کسش نظر نباشد
بیزحمت و دردسر چه جاییست
جایی که در آن بشر نباشد
کانجاکه در آن بشر نهاد پای
بیزحمت و دردسر نباشد
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.