گنجور

 
سعدی

تا حال منت خبر نباشد

در کار منت نظر نباشد

تا قوت صبر بود کردیم

دیگر چه کنیم اگر نباشد

آیین وفا و مهربانی

در شهر شما مگر نباشد

گویند نظر چرا نبستی

تا مشغله و خطر نباشد

ای خواجه برو که جهد انسان

با تیر قضا سپر نباشد

این شور که در سر است ما را

وقتی برود که سر نباشد

بیچاره کجا رود گرفتار

کز کوی تو ره به در نباشد

چون روی تو دلفریب و دلبند

در روی زمین دگر نباشد

در پارس چنین نمک ندیدم

در مصر چنین شکر نباشد

گر حکم کنی به جان سعدی

جان از تو عزیزتر نباشد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل ۱۹۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۱۹۹ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
نظامی

هرچ آن‌طلبی اگر نباشد

از مصلحتی به در نباشد

سعدی

هر چیز کزان بتر نباشد

از مصلحتی به در نباشد

شری که به خیر باز گردد

آن خیر بود که شر نباشد

احوال برادرم شنیدی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
صوفی محمد هروی

چون از تو مرا به سر نباشد

جز تو هوس دگر نباشد

صد جان بکنم فدای رویت

ای جان جهان مگر نباشد

دریاب که ز انتظار چیزی

[...]

ملک‌الشعرا بهار

بی‌زحمت و دردسر چه جاییست

جایی که در آن بشر نباشد

کانجاکه در آن بشر نهاد پای

بی‌زحمت و دردسر نباشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه