گنجور

 
سعدی

هر چیز کزان بتر نباشد

از مصلحتی به در نباشد

شری که به خیر باز گردد

آن خیر بود که شر نباشد

احوال برادرم شنیدی

فی الجمله تو را خبر نباشد

خرمای به طرح داده بودند

جرم بد از این بتر نباشد

اطفال و کسان و هم رفیقان

خرما بخورند و زر نباشد

آنگه چه محصلی فرستی

ترکی که ازو بتر نباشد

چندان بزنندش ای خداوند

کز خانه رهش به در نباشد

خرمای به طرح اگر ببخشد

از اهل کرم هدر نباشد

تا قوّت صبر بود کردیم

دیگر چه کنیم اگر نباشد

آیین وفا و مهربانی

در شهر شما مگر نباشد

در فارس چنین نمک ندیدم

در مصر چنین شکر نباشد

هر شب برود ز چشم سعدی

صد قطره که جز گهر نباشد

ما از سر مهر با تو گفتیم

باشد که کسی خبر نباشد

 
 
 
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
نظامی

هرچ آن‌طلبی اگر نباشد

از مصلحتی به در نباشد

سعدی

تا حال منت خبر نباشد

در کار منت نظر نباشد

تا قوت صبر بود کردیم

دیگر چه کنیم اگر نباشد

آیین وفا و مهربانی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
صوفی محمد هروی

چون از تو مرا به سر نباشد

جز تو هوس دگر نباشد

صد جان بکنم فدای رویت

ای جان جهان مگر نباشد

دریاب که ز انتظار چیزی

[...]

ملک‌الشعرا بهار

بی‌زحمت و دردسر چه جاییست

جایی که در آن بشر نباشد

کانجاکه در آن بشر نهاد پای

بی‌زحمت و دردسر نباشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه