سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۷۲ - در بیان آنکه اولیا را سه حالت است. یکی آن است که حالت به دست او نیست گاه گاه به ناخواست او بر او فرود آید باز به ناخواست او برود این مقام ضعیف است. و یکی آن است که حالت به دست اوست هرگاه که خواهد چون بخواندش بیاید مثل بازی که مطیع بازدار باشد، این مقام میانه است و یکی دیگر آن است که شخص عین آن حالت شود، این مقام تمام است و چنین کس قطب باشد
مخلص است او از آن خطر دارد
در سفر چونکه سیم و زر دارد
همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۲ - در نعت سیدالمرسلین (ص)
از آفت ره کسی خبر دارد
که قدم در پی نظر دارد
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳
به دست آورده ام یاری که رویی چون قمر دارد
دهانی چون لبِ شیرین لبانی چون شکر دارد
کجا شد عیسیِ مریم بیا گو معجزِ دم بین
که در هر حرف پنداری نهان جانی دگر دارد
نظر تا بر وی افکندم ز سر تا پای در بندم
[...]
حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۱۵ - پیغام ششم شب
گِل همان ریزههای زر دارد
در دهان تو نیز اگر دارد»
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۹
کسی که شمع جمال تو در نظر دارد
ز آتش دل پروانه کی خبر دارد
ز مرهمش نشود سود دردمندی را
که زخم کاری تیغ تو بر جگر دارد
ز بیقراری زلفت قرار یافت دلم
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷
هر دم از خانه رخ بدر دارد
در پی عاشقی نظر دارد
هر زمان مست بر سر کویی
با کسی دست در کمر دارد
یار آن کس شود، که مینوشد
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - وله ایضا (من و آن دلبر خراباتی - فی طریق الهوی کمایاتی)
هر دم از خانه رخ بدر دارد
در پی عاشقی نظر دارد
هر زمان مست مست بر سر کوی
با کسی دست در کمر دارد
هر دمی عاشق دگر جوید
[...]
اوحدی » جام جم » بخش ۱۲۳ - درتحقیق وصول عرفی
این دو را از میان چو بردارد
دست با خویش در کمر دارد
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۹
آنکس که همای همتش پر دارد
هر روز هوای جای دیگر دارد
چون بر در خانه ها مقیم است خروس
بنگر که همیشه اره بر سر دارد
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٩ - مثنوی مجلس افروز
کوچه عشق بس خطر دارد
گو میا هر که فکر سر دارد
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٩ - مثنوی مجلس افروز
سوی ما هر زمان نظر دارد
دمبدم جلوه ئی دگر دارد
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۹
گل زر به کف و شراب در سر دارد
در گوش ز بلبل غزلی تر دارد
خرم دل آنکسی که چون گل به صبوح
هم مطرب و هم شراب و هم زر دارد
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۵ - غزل
چمن شمع زُمُرُّد ساقِ نرگس را چو بردارد
به سیمین مشعلی ماند که آن مشعل دو سر دارد
فرو برده به پیش باد هردم خون دل لاله
که از سودا دل لاله بسی خون در جگر دارد
مگر خواهد گشادن باغ شاخ ارغوان را خون
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹
شمع خورشید که آفاق منور دارد
مهر تو در دل و سودای تو در سر دارد
رنگ روی تو باقلام تصور ما را
خانه دل ز خیال تو مصور دارد
روز و شب در طلبت گرد زمین گردانست
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰
کسی کز دل سخن گوید دمش چون جان اثر دارد
بپرس از وی که صاحب دل زعلم جان خبر دارد
ازآن معدن طلب کن زر که باشد اندرو وجوهر
گل ومیوه زشاخی جو که برگ سبز وتر دارد
تو هر صورت نمایی را مدان از اهل این معنی
[...]
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳
تا چه سودا سر گیسوی تو در سر دارد
کز سر دوش تو سر هیچ نمی بردارد
در ازل قامت تو در دل ما بود مقیم
زان سبب صورت دل شکل صنوبر دارد
سرم از خاک درت باد پراکنده چو گرد
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - ستایش شاه شجاع
کسی که شمع جمال تو در نظر دارد
ز آتش دل پروانه کی خبر دارد
ز مرهمش نبود سود دردمندی را
که زخم تیغ رقیب تو در جگر دارد
ز بی قراری زلفش قرار یافت دلم
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۳
دلبرا سرو قدت شکل صنوبر دارد
که تواند که دل از قامت تو بردارد
دیده ی بخت من از درد فراقت دانی
دایم از خون جگر دامن جان تر دارد
دل بیچاره ی من حلقه صفت دیده جان
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶
کسی که حُسن و خَطِ دوست در نظر دارد
محقَق است که او حاصل بصر دارد
چو خامه در رهِ فرمانِ او، سرِ طاعت
نهادهایم مگر او به تیغ بردارد
کسی به وصلِ تو چون شمع یافت پروانه
[...]